آتش هایی پیداست!

بسم الله الرحمن الرحیم 

حرف را چرا باید خورد؟ 

آخر چرا با لفافه می بایست گفت؟  

باید صد هزار و صد شب را بیدار بود؟  

تا ده هزار و ده آه را  

به یکهزار و یک شب داستان سُفت؟ 

بی خوابم.  

  مــــن بــــی خــــوابـــــم  

سی سال را، بیش است، که من بــــیـــــدارم  

از الفبا بُگذر 

تا به همین الان می خوانم!  

اما کو یک خبر خوش؟!  

این بوم زل زده بر راه 

هی داشت، طنین ِتلخین خبر از خرابی های این اَخیار!  

دائم دفع افسد به فاسد می کنند!!  

صالح کو؟! اصلح، اصلا و ابدا که نیست!  

... 

بشمار که موج های پیاپی از زلزال  

    افتاده بر حسرتهایی از، دو صدصد، خشت هایی از جنسِ ِکال،  

بس لرزیده و لرزد 

  هم سام و همی هم زال 

این طوفان بُرد ما را، خورد! 

   پیچیده به کپر نان هایی از سیه چادر 

هشدار 

بجنبید زود، دوید و آمد دود!  

-بوی دود، مگر ترسی دارد؟!   

قسم به صریح ترین سوره 

که دود تنها نیست و از آن دور 

لهیب آتش هاست که پیداست!

نظرات 29 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 23:58 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام
آفرین به شما
شعرتون بسیار زیبا بود . - واقعا چرا باید حرف را به لفافه گفت ؟ چرا باید به جای حرفها ...گذاشت ؟ چرا باید کلمات را جدا نوشت : سی یا سی ! فیل تر !
- سالهاست دفع افسد به فاسد می کنند ...از سوء استفاده ی دشمن می گن و اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات است اما چرا این وسط کسی غم دین رو نمی خوره ؟
- یادش بخیر استاد منطق مون می گفت : وجود دود ، دالّ بر وجود آتش است ! ...لهیب آتشهاست که پیداست !

سلام
آفرین بر شما و چشم زیبا بین شما. حقیقتا که دیدن سفیدی دندان سگی پوسیده، چشم مسیحایی می خواهد!
برای دوستی نوشتم وای از پوستین وارونه پوشان، که از سوختن نمی سوزند و از مویی، جهنم بر جانشان افتد!

محمد مهدی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 21:01 http://1sobhe14.persianblog.ir/

راستی اقای ستاریان شعر از کیه؟
نکنه شعر هم میگی؟!

شعر که چه عرض کنم آشفته خط خطی های بداهه ای است که گاهی مجبور به قید زدن آنها به نوشتنش می شوم!

محمد مهدی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 21:00 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
شعر جالب و ژر مفهوم و مملو از کنایه و ایهام بود.
اتش هایی پیداست!
دفع افسد به فاسد
صالح کو؟! اصح اصلا و ابدا
کو یک خبر خوش؟!
.
.
.
خوشمان امد.

سلام
و ممنونم

سجاد رستمی چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 19:31 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/266

با سلام
دوست عزیز
وبلاگ جالب و خواندنی دارید
ولی به نظرم که باید حرف را برخی اوقات خورد چرا که اگر حرف نخوری مایه دردسر تو می شود .
منتظرت هستم

سلام
ممنونم
‏نقل است که روزی امیرالمومنین(ع) در کوفه قبل از ورود به بازار، اسبش را به فردی سپرد و موقع بازگشت، مشاهده فرمود که اسبش بدون زین است و از آن فرد هم خبری نیست؛ به داخل بازار بازگشت و زین را دست فردی دید و از او پرسید که زین را به چند دینار خریده ای و او پاسخ داد به دو دینار! حضرت فرمود: بنا داشتم در ازای نگهداری اسب، دو دینار به آن فرد بدهم ولی او دو دینار حرام را به دو دینار حلال ترجیح داد.

حرف را باید شنید اگر به نجوا و از ناصحان نشنویم به فریاد و از دشمنان خواهیم شنید!
خدمت می رسم ان شاءالله

صبا چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 16:24 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
من دیگه کم کم دارم به خودم شک می کنم من چرا متوجه پست های شما و وصال نمی شم؟ یا شما خیلی پیچیده صحبت می کنید یا من سلول های درک پستم یک مشکلی پیدا کرده اند
نیازی نبود زحمت بکشید پاسخ هایتان را در وب ما هم بگذارید خودمان می آمدیم جواب ها را می دیدیم...داشتیم تحقیق می کردیم از وصال ...که پاسخمان جامع و کامل باشد.

سلام
کاری به وصال خانم ندارم اما در اینجا به گیرنده های خودتان دست نزنید ایراد از الکن بودن فرستنده است
دیدم آنچه در جواب شما نوشته ام مرتبط با مطلب شما هم هست، برای شما هم نقل کردم

کوثر چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 14:39

چه شعرعجیبی دلم یجوری شد
چقدر حقیقت تلخ درش پنهان بود...انگاری از حادثه ای پوشیده خبرمیداد

داستان هم قشنگ بود.این سه والی هر کدوم داستانی عبرت آموز تعریف کردند وعجیب
دومی ازهمه اش جالبتر بود.طمع چه بلاهایی سر آدم میاره
ممنون عموجان بابت این مطالب زیبا وخواندنی


رشوه طمع و قتل - مکافات عمل

کوثر چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 14:21

یه رفیق قاپون دیگه؟؟؟؟
جناب بزرگ هم که اینجان؟؟!!!
خب بسلامتی جمعمون داره جمع میشه

نه دیگه این رفیق شفیق را مدتها در پی کشفش بودم
بله اندک اندک جمع مستان می رسند

کوثر چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 14:18

برم هم شعر وبخونم هم داستان هزار ویک شب رو

بله مطلب را گذاشتم اما دیدم آنچه می خواهم بگویم در قالب داستانهای هزار ویک شب نمی گنجد!

کوثر چهارشنبه 29 آذر 1391 ساعت 14:16

سلام عموجان و
ط
ن
ب

به به! سلام و به مبارکی و میمنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد