عمو نوروز اومده

بسم الله الرحمن الرحیم  

بهار و نوروز 

ننه سرما، خسته شدی، برو بخواب

زیر کرسی، پیش پشتی، بگیر بخواب

سرما برو، نسیم بیار 

....

پیش ِ نسیم

به قمریای ِ نالون، سلام

نم نم بارون، کنار ناودون، سلام

گلهای ِ گلدون، سلام

گرمی ِ خورشید، سلام

ای مورچه ها، سلام سلام

قدّه یه دنیا، به دنیا سلام

پیش شلنگ حیرون، تو دست باغبون، سلام

عطر بهار، تو آسمونِ ایرون، سلام

سلام سلام، صد تا سلام

هزار هزار ، هزار و سیصد تا سلام

خیابونا بیابونا، به جاده ها بگین سلام

گنجشکک کوچول موچول، از روی اون کاج بلند، جیغ بزن سلام

اقاقیای ِ با وقار

به سروهای پر از غرور، اون مغرورا، بگیم سلام

پروانه ها، یاس سفیدو ماچ کنید 

شاپرک ها/ ای زنبورا

بُدوئین بیاین، که شب بو ها، بغل میخوان

کفش دوزکا، سنجاقکا، بپّرین بیاین،

آهای آهای سنجاقک ها، خواب نمونید

قاصدک ها! خبر خبر!

ای کلاغای قارقارو، قورباغه های قورقورو، کبوترای بغ بغو، جیرجیرکای جیر جیرو، همگی با هم، بگید سلام

سلام سلام، شونصد سلام

تنگ بلور! سلام بده به ماهیا

نارون سلام، نسترن سلام، سپیدار سلام، صنوبر سلام، سوسن سلام، سنبل سلام، سبزه سلام، سمنو سلام

به سین سینا، هفت تا سینا، سلام سلام

سُرنا دُهل، شادی کنون، رقص کنون، دارن میان!

حاجی فیروز اومده، سالی یک روز اومده

عمو نوروز اومده! 

عمو نوروز سلام 

دوستای خوبم سلام

تور نوروزی تهرانگردی

بسم الله الرحمن الرحیم 

امروز برام پیامک امد: 

تورهای یک روزه تهرانگردی ویژه نوروز... بعد هم چند تا شماره.  

به خانواده گفتم موافق بودند. تصمیم داریم عیدیه یک روز بریم و جاذبه ی توریستی تهران خودمون رو ببینیم. اما هر چی به شماره ها زنگ زدیم تمامش تا الان اشغال بود! اما اگر موفق شدیم و رفتیم براتون عکس میگیرم و اینجا میگذارم یاد فیلم طهران تهران ساخته ی داریوش مهرجویی و مهدی کرم پور افتادم. بگذریم از اینکه داشتم دنبال سایتی برای معرفیش می گشتم که دیدم جهان نیوز نوشته طهران تهران فیلمی ضد انقلابی است دیگه شکلک کم آوردم

بله با این پیامک یادم افتاد که یک ماه قبل، شایدم بیشتر، داشتم سایتها رو با گوشی گز میکردم که به مطلبی در همین مورد توی سایت عصر ایران رسیدم و خوندمش. امروز اتفاقی دیدم آدرسش رو سیو کرده توی گوشیم دارم. ( اگه بدونید چقدر آدرس اینترنتی توی گوشیم دارم!!) الان ادرسش رو وارد کردم و به اینجا رسیدم: 

http://www.asriran.com/fa/mobile/319467 

بله اینطور نوشته بود: 

 پول نیوز ؛ زهرا نظری مهر - نوروز که از راه می رسد ، تهران خلوت ترین ایام سال را با پاک ترین هوا و زیباترین چشم اندازها تجربه می کند ، گو این که آن شهر شلوغ و آلوده از میان برخاسته و به جایش بهشت واره ای بزرگ نشسته است.

عید نوروز ، برای ساکنان تهران ، فرصت مغتنمی است که به دیدار بستگان خود در شهرهای مختلف بروند یا به ایرانگردی بپردازند و یا راهی سفرهای خارج کشور شوند.

این وضعیت ، اما بهترین فرصت برای ایرانیان سایر نقاط کشور است که سفرهای نوروزی خود را به مقصد تهران تنظیم کنند.

واقعیت این است که جنبه های توریستی تهران ،تحت الشعاع شهرت اداری و حکومتی تهران به عنوان پایتخت قرار گرفته  و برای بسیاری از مردم - حتی ساکنان خود تهران - وجوه گردشگری این شهر بزرگ ، ناشناخته مانده است.
بی گمان اگر تهران اکنون پایتخت نبود ، به عنوان یکی از توریستی ترین شهرهای ایران شناخته می شد.

هر چند تهران در همه روزهای سال می تواند پذیرای گردشگران باشد ، اما در میان فصول و ایام مختلف ، 13 روز نخست سال ، بهترین و بکرترین فرصت برای تهرانگردی است زیرا زیر ساخت هایی که برای جمعیت قریب به 10 میلیونی ساخته شده اند ، در این ایام برای جمعیتی به مراتب اندک تر خدمت می دهند ، هوای بسیار پاکی در جریان است ، هزینه اقامت در هتل های تهران از بقیه ایام سال پایین تر است ( برعکس هتل های نقاط دیگر که در نوروز گران ترند) ، دهها نقطه دیدنی از جاذبه های فوق العاده زیبای طبیعی گرفته تا آثار تاریخی ارزشمند و اماکن جدید التاسیس توریست پذیر مهیای بازدید و لذت بردن است و ... .

با توجه به این اوصاف ، بی مناسبت نیست ، فهرست وار برخی از اماکن دیدنی تهران که در ایام نوروز می تواند اوقات لذت بخشی را برای خانواده ها رقم بزند ، نام ببریم:

تهران
کاخ موزه گلستان
کاخ نیاوران
کاخ سعد آباد
سر در باغ ملی
بازار بزرگ تهران
مسجد و مدرسه سپهسالار
موزه ایران باستان
موزه تاریخ طبیعی
موزه دفینه
موزه زمین شناسی
موزه فاطمی(علوم)
موزه هنرهای ملی
موزه ملک
موزه سکه
موزه پست
موزه جواهرات ملی
موزه آبگینه
موزه فرش
موزه رضا عباسی
موزه نقاشی شیشه ای
موزه شهدا
موزه هنرهای معاصر
مدرسه دارالفنون
مسجد جامع تهران
برج میلاد
برج آزادی
دریاچه چیتگر
خانه پیرنیا مشیر الدوله
عمارت کوشک
عمارت مسعودیه
امامزاده صالح
پارک دارآباد
خانه وثوق
پارک ساعی
پارک ارم
پارک آب و آتش
پارک نهج البلاغه
پارک جمشیدیه
پارک ملت
پارک شهر
باغ وحش
شهربازی ها
درکه
و...

اطراف تهران
منطقه توریستی فشم
پیست اتومبیلرانی فشم
میگون
مسیر کوه پیمایی دربند 
امامزاده داوود
تپه باستانی واوان در اسلامشهر
آب انبار حیدرآباد در پاکدشت
روستای توچال در پاکدشت
پل قدیمی جیتو در پاکدشت
امامزاده محمد در پاکدشت
قله دماوند و دامنه های زیبای آن در شهرستان دماوند
مسجد جامع دماوند
درخت 300 ساله روستای چنار غرب دماوند
غار رودافشان در دماوند
دریاچه تار در دماوند
چشمه اعلا در دماوند
برج یادمان شیخ شبلی در دماوند
امامزاده هاشم دماوند
پل بازارک رباط کریم
کاروانسرای حاج کمال رباط کریم
حرم حضرت عبدالعظیم در ری
حرم امام خمینی
آتشکده دی (تپه میل)
باروی ری
بقعه این بابویه
مقبره بی بی شهربانو
کاروانسرای شاه عباسی
بازار تاریخی ری
آب انبار آراد
امامزاده عبدالله ری
زندان هارون در ری
برج طغرل ری
آبشارهای ناران و کفترلو در شمیرانات
غار اسبول در شرق اوشان
کاخ مظفری در اوشان
قلعه محمود آباد شهریار
تخت کیکاووس شهریار
موزه شهریار
تنگه واشی فیروز کوه
قلعه فیروز کوه
برج مزداران فیروزکوه
و ...

آنچه در بالا آمد ، تنها بخشی از اماکن توریستی تهران و پیرامون آن است که می تواند روزهای متمادی از تعطیلات گردشگران را به بهترین شکل پر کند.
وجود انواع رستوران های سنتی و مدرن که انواع غذاهای ایرانی و سایر ملل مانند چینی ها ، هندی ها ، ایتالیایی ها و ... را سرو می کنند ، سیستم حمل و نقل گسترده شهری که در ایام نوروز خلوت و کارآمد است ، وجود مراکز درمانی متعدد ، تنوع بازارهای و مراکز خرید با انواع کالاهای مختلف و ... همه و همه باعث می شوند کسانی که در ایام نوروز ، تهران را برای سفر انتخاب می کنند ، خاطرات بسیار خوشایند و روشنی از این سفر نوروزی داشته باشند.
تهرانگردی را در فهرست برنامه های خود قرار دهید ، مخصوصاً در ایام نخست سال.
پ ن دارم سعی می کنم کامنتهای دو پست قبلی رو امشب هر چند کوتاه جواب بدم تازه می خوام پست نوروزی هم بگذارم! اگر مجال و فرصت یاری کنه و امکانش فراهم بشه 

پارسال لینک دانلود سرنای نوروزی گروه رستاک رو گذاشته بودم و الان دیدم تا به 27/12 هشتاد و یک بار دانلود شده

دلم پر می کشد تا بر دوست

  بسم الله الرحمن الرحیم 

ما چند سال گذشته نزدیک نوروز که می شد یکی دو روز جلوتر از سال تحویل میزدیم به جاده تا برسیم به جایی که فقط خاک بود و من هر هفته ده روز یا پانزده روز توی سرما و گرما میرفتم و ذره ذره می کاشتم و بیل می زدم و هرس می کردم و علف می کندم آآآآآآی علف می کندم و از کمر درد می مردم و .... پیر شدم تا به بار نشست و برای خودش بهشتی شد و تا .... دوسال پیش که از روی اجبار و اکراه و بنا بر مصالحی فروختمش و حالا دلم خوش است به دیدن عکسهای آن نازنین هایی که با دست من به این بهشت پا گذاشتند! 

بله امروز دیدم بد جور دلم لک زده برای ذره ذره ی جاده ی شمال 

برای هوای صافی که بی منت می فرستادم داخل ریه ام

من دلم تنگ است برای بهشتی که خود ساخته بودم

ماشین پژو 405   

من دلم برای ماشینم بد جوری تنگ است

حیاط ویلا     

دلم برای باغچه ای تنگ است که از روی نیمکتی می دیدم که با چوبهای جنگلی خودم ساخته بودم 

یاسمن و ناینیا  

برای زنبق ها و برای دیدن گل یاسمن دلم لک زده است

یاسمن  

سرتاسر سال یاسمن را می پاییدم و او بهار را برایم با تمام وجودش اینچنین هدیه می داد. 

مگنولیا و بوی بی نظیرش

 دل و چشم و مشام من برای مگنولیا و عطر و بوی بی نظیرش تنگ است 

علف کندن و هرس کردن 

 من دلم برای علف کندن و هرس کردن عجیب تنگ شده است

بیل زدن باغچه 

 من دلم بیل زدن باغچه می خواهد

آب دادن باغچه

 دلم می خواهد سیراب شدن گلها و گیاهان را دوباره ببینم و دوباره آنها از آب و خنکای آن، سیراب سیراب شوند و من تشنه ی تشنه و خیس عرق شوم 

 لانه ی پرندگان 

من دلم برای لانه ای که برای پرندگان ساختم هم تنگ است!

حلزون های باغچه 

باور کنید من حتا دلم برای حلزونهایی که با انها چند سال جنگیدم، بسیار تنگ شده است. 

 

پ ن: خدا سگ در دنیا و هزارپا در اخرت نصیب سیاستمدارانی بکند که خود دائم السفر بودند و باعث تحریم و تشدید تحریمها و گرانی ها شدند و وضع را به جایی رساندند که حالا باید به جای زدن به کوه و دشت و دیدن سبزه و گل و چمن، نوروز را توی یک قوطی کبریت بنشینیم و به در و دیوار زل بزنیم 

جواب کامنتها را به تاخیر انداختم چون باز کردن کامنتهای طولانی با گوشی برایم خیلی خیلی سخت بود و امروز هم آپلود کردن این چند تا عکس تمام وقتم را گرفت و نشد جواب بنویسم. مرا به بزرگواری خودتان ببخشید

خودشکن آن روز مشو خودپرست

بسم الله الرحمن الرحیم

۱- روزهایی مثل امروز، یعنی نزدیکهای عید نوروز، توی سالهای پایانی جنگ، انروزها که شهرها در معرض بمباران هوایی و موشک باران دشمن بود، شهر تهران یا لااقل محله ی ما تقریبا خالی از سکنه شده بود. آنروزها ما توی پایگاه بسیج بودیم که هر جا نیاز بود برای تخلیه ی مجروحین و شهدا از زیر آوار موشک بارانها برای کمک برویم. اهالی که به خارج از شهر رفته بودند بعضا خانه های خود را به ما سپرده و بعضی از آنها حتا کلید خانه شان را به ما داده بودند که برای حفاظت بیشتر برویم توی خانه شان بخوابیم تا از اموالشان از نزدیک مراقبت کنیم که احیانا دزدی نزند و مالی نبرد!

ما ده بیست نفر اعضای پایگاه، توی خانه ی یکی از این اهالی خود را راحت تر می دانستیم. چون خیلی دوست نزدیکی بود و مجوز استفاده از خانه اش را هم رسما داده بود. به هر حال خانه ی او مقر ما شد!

همینقدر برایتان بگویم که وقتی بعد از چند روز از سفر برگشت، یخچالش، پر از خالی بود! دریغ از هرگونه اطعمه و اشربه ای. بیچاره میگفت که ایکاش خانه ام را به دست شما نمی سپردم و ایکاش اصلا میگذاشتم دزد بزند و همه چیز را ببرد! بی انصافها!! یکدانه برنج و یک قطعه گوشت برایم نگذاشتید که بماند! چای هم که تمام شده. حتا یک حبه قند هم نه توی قندان و نه توی ظرف قند کابینت پیدا نکردم که از راه نرسیده با چای داخل فلاسکم بخورم!

۲- توی همین پایگاه دوستی داشتیم که از پشت بام سقوط کرده بود و لگنش شکسته بود پایش از لگن تا نمی شد، اما با وجود این دست از ورزش کردن برنداشته بود. عضو یکی از یگانهای نظامی بود و صبحهای زود از خواب بیدار می شد، لباس کونگ فو با دستکش نیمه می پوشید و می دوید و طناب میزد و نرمش میکرد و به کیسه بوکس مشت میزد و کلی ورجه وورجه می کرد و عاقبت میرفت از بقال محله، شیر و سرشیر و تخم مرغ و خرما می خرید و می آمد داخل قوری اینها را به هم مخلوط میکرد و از این مواد معجونی درست می کرد و می خورد و قوری را در همین وضعیت رها می کرد و لباس عوض میکرد و می رفت پی کارش! ما هم هر روز وقتی از خواب بیدار می شدیم این وضع را می دیدیم و با عصبانیت اول کاری که باید می کردیم سابیدن قوری از این کثافات بود! تا چای دم کنیم و بخووریم. تازه چای اغلب بوی تخم مرغ میداد! هر چه او را نصیحت کردیم و به او از بدی کارش گفتیم و تشر زدیم، فایده نداشت که نداشت!

یکروز طاقت ها طاق شد. به دوستانم گفتم که ناراحت نباشید من ادبش می کنم! یک شب که زودتر از همه خوابید، برایش نقشه کشیدم و دم دمای صبح و قبل از بیدار شدنش با یک استامپ قرمز رفتم سراغش، نوک دماغش رو حسابی با استامپ قرمز کردم، همینطور دو تا شصت پا و دو تا پاشنه ی پایش را هم به همین بلا مبتلا کردم!

صبح شد و کارهای روتین هر روزش را انجام داد و رفت و ما که شب را نخوابیده بودیم و از زیر پتو مراقب کارهایش بودیم بلند شدیم و از خنده ریسه رفتیم و تا غروب که برگردد، برای هر که از راه رسید، داستان را هی تعریف کردیم و مدام خندیدیم!

غروب شد و آمد. از راه نرسیده با عصبانیت یقه ی یکی از دوستان به اسم محمد را گرفت و می خواست مفصل کتکش بزند که من از را رسیدم و با خنده گفتم: " علی ولش کن! کار او نیست و کار من بوده!" به یکباره عصبانیتش فروکش کرد و یقه ی محمد بخت برگشته را ول کرد و شروع کرد به غش غش خندیدن.

کفتیم جان علی سیر تا پیاز را تعریف کن که چی شد؟  

گفت: صبح بعد از ورزش رفتم مغازه ی حسین آقا بقال، تا مرا دید خندید و من هر چه از او پرسیدم که چرا می خندی؟ گفت: جان علی چیزی نیست یاد یک ماجرایی افتادم و خندیدم... سوار مینی بوس شدم و دیدم با هر که چشم توی چشم می شوم، می خندد! حسابی گیج شده بودم تا اینکه رسیدم دم در پادگان. نگهبانهای در ورودی تا مرا دیدند غش غش زدند زیر خنده که " علی این چه وضعیه؟!" گفتم فلان فلان شده ها بگویید ببینم چه شده؟ چرا امروز هر کس به من می رسد می خندد؟! خلاصه به من از قرمزی دماغم خبر دادند. بدو بدو رفتم دستشویی و هر چه دماغم را بیشتر سابیدم پاک که نشد هیچ، دماغم قرمزترم شد! تا ظهر خودم را توی اطاقم حبس کردم تا اینکه وقت نماز شد. وضو گرفتم و رفتم نماز! چشمتان روز بد نبیند تا برای سجده رفتم دیدم از پشت سر صدای حنده و قهقهه میاید( نا گفته نماند که به خاطر شکستن لگن ناچار بود توی سجده پای راستش را کاملا از عقب دراز کند) بله عقبی ها که اثر استامپ را توی انگشت شصت و پاشنه ی پاهای او دیده بودند وسط نماز به خنده افتاده بودند و نمازشان را شکسته بودند! (خدا از تقصیرات من بگذرد)

پی نوشت واجب: با وضعیتی که دارم به خاطر سختی جواب دادن به کامنتها و سر زدن به وبلاگها ، نمی خواستم لااقل تا عید متن تازه ای بگذارم، اما امروز این خاطره ها که گفنم یادم افتاد و تعریف و تمجیدهای پست قبل هم باعث شد که دوباره بیایم و از خباثت هایم هم بنویسم. حالا لطفا به جای تعریف و تمجیدها، اینبار کمی بد و بیراه نثارم کنید که بدجور نیاز جسمی و روحی به آن دارم.

پی نوشت واجبتر: عنوان مطلب شعری از مخزن الاسرار نظامی گنجوی است

در تکاپوی بهار!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت شما دوستان بسیار عزیزم که اوقات زیادی از ساعات روزم صرف فکر کردن به تک تک شماست. 

با خودم فکر کردم توی این روزهای اخر سال، که همه در تکاپوی رسیدن به سال نو هستیم من هم در نشان دادن این تکاپو به خصوص از سوی طبیعت، با شما همراه باشم. با اینترنت دایال آپ و به سختی چند تا عکس آپلود کردم که با توضیحات زیر آن ملاحظه می کنید 

پارسال از درخت بید مجنون حیاط خانه ی یکی از دوستانم چند قطعه قلمه زدم و توی هفت هشت تا گلدان تکثیر کردم و به دوستان و اشنایان دادم و یکی را هم توی بالکن آپارتمانم گذاشتم. پارسال خوب رشد کرد و فکر کنم امسال تا اواخر تابستان بتوانم توی بالکن یک متر در سه متر و در سایه سار خنک همین بید مجنون که زودتر از عمو نوروز بهار را برایم به ارمغان آورده، بنشینم و یک چای داغ دیشلمه ی قند پهلو بخورم 

 بید مجنون   

احتمالا چون در روزگاران قدیم، اجداد ما در شرایط سختی زندگی می کرده اند و به خاطر زمستانی سرد و نداشتن آبگرم نمی توانسته اند هر روزه به نظافت خانه ی خود برسند، لاجرم، به محض گرمتر شدن هوا در زمستان، به فکر جبران مافات می افتاده اند و شروع می کرده اند به شست و شو و رفت و روب و خانه تکانی و تا انجام اینکار چند روزی را گرفتار بوده اند و به محض تمام شدن کار، جشن می گرفته اند و این شاید نقطه ی مبنایی بوده برای عید نوروز! ولی ما که همچنان پایبند این رسم و رسوم اجداد خود هستیم و این روزها در داخل خانه ها با چهار تا تیر و تخته و پرده به شدت سرمان گرم شده، نادانسته شاید از طبیعت غافل شده ایم که بی سر و صدا و آرام ارام از خواب زمستانی بیدار شده و با خود بهار را آورده است. امسال از شمشادهای هرس شده و رها شده در کنار خیابان قلمه زدم و می بینید که جوانه زده و سبز شده است   

قلمه ی شمشاد  

دوسالی هست که پشت بام مجتمع آپارتمانی ما شده محل تکثیر گل و گیاه این نمونه ی فعالیت من در پشت بام است. به این عکس اینطوری نگاه نکنید!  امسال به جای قلمه زدن، بذرهای مختلف گلها را کاشته ام و امیدوارم تا عید سبز شوند 

کاشت بذر گل در گلدان    

پشت بامی که هر روز به بهانه ی آب دادن و رسیدگی به گلها به آنجا می رفتم و می روم، جاذبه های دیگری هم برایم داشته و دارد. شبها ماه پر فروغ یا ستارگان پرشمار را می بینم و روزها با شکل های گوناگون ابرها مواجه می شوم. دیروز باد شدیدی می وزید و دود و گرد و غبار تهران را تا حدودی با خود برد و من بعد از مدتها، رشته کوه البرز و دماوند پر صلابت را دیدم! چند عکس از این رشته کوه و برج میلاد و... گرفتم که البته با دوربین موبایلم از کیفیت و شفافیت لازم برخوردار نشد! اما حالا که خواستم به نمایش بگذارم دیدم بیشتر از هر چیز بیقواره بودن شهر تهران در عکس نمود پیدا کرده است! پس به دور دستها نگاه کنید نه به این نزدیکی!   

نمای تهران از پشت بام خانه ی ما!  

و این هم پرچم برافراشته ی ایران بر فراز سازه های فلزی بسیار بلند که مدتی است در نقاط مختلف تهران نصب شده است و در هوای صاف می توان تعدادی از انها را دید. البته چند روز قبل همین پرچم بر اثر وزش باد پاره پاره شده بود و این نوی نو نصب شده

پرچم ایران  

پ ن: شاید نمی دانید که در تنهایی های خودم و اغلب در آخرهای شب، با گوشی، به نوشته ها و کامنتهای شما در گوشه و کنار وبلاگها سر می زنم و با نوشته های شاد شما، از ته دل می خندم و با ناراحتی و غصه دار بودنتان  واقعاغصه دار می شوم. این دوری و قطع ارتباطم با شما ناگزیر ولاجرم بود و همچنان هم این شرایط برقرار و پابرجاست و فعلا ناچارم همچنان کجدار مریض این رویه را ادامه بدهم. امیدوارم هر کجا که هستید، بهاری باشید و دلتان خوش باشد. 

پ ن 2 دیروز با کوچک کردن هر چه بیشتر انداره ی عکسها و بارگذاری های چندباره و ... هر کار که کردم عکسها دیده نشد که نشد! به ناچار فرستادمش توی چرکنویس ها، و امروز بی آنکه کاری بکنم دیدم خود بخود درست شده! این هم از عجایب زندگی مجازی توی ایران