Dictator ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

یکی دو روزی است که به ذهنم رسیده است راجع به ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری , تحقیقی تاریخی بکنم اما بهتر دیدم بحث را به مشارکت بگذارم شاید به نظرات و منابع مفیدتری در این باره برسیم. اما دلیل علاقمند شدنم به این موضوع این است که دیدم آقای محمود هومن در کتاب تاریخ فلسفه اش نوشته است دیکتاتور به معنای فرمان دهنده ارتش عنوانی از عناوین نظامی در روم باستان بوده است و به علت در اختیار گرفتن قدرت سیاسی , از طریق نظامی, توسط سوللا [Sulla ] حکومت برآمده از این نوع دست یابی به قدرت را , دیکتاتوری به معنای فرمان دهنده ی خودکامه نامیدند او در ادامه عینا اینطور می نویسد:  

..و سوللا که " دیکتاتور برای همه عمر" نامیده شد, فرمان دهنده سنا , کارداران و ارتش و مردم بود. سوللا بسی انسانها و بسی چیزها را از میان برد تا دولت خود را برپا دارد اما هر آنچه برپا کرد , توانایی زنده ماندن را نداشت... و کوشش او به برگرداندن چرخ تاریخ کوششی بی نتیجه بود. " رگ زدن روم " با از میان برداشتن " مردمی "ها رگ زدنی وحشت انگیز بود.  

            Sulla - Dictator - سوللا - دیکتاتور

 به نقل از تاریخ فلسفه از دکتر محمود هومن - کتاب دوم , دفتر دوم - زمان و زمینه ی فلسفه پلوتینوس - چاپ اول 1352 - ناشر کتابخانه طهوری - ص 280  

  

                  دیکتاتور - جولیوس سزار - Julius Caesar - Dictator

               

پس اینکه چگونه انقلاب عدالت طلبانه و آزادیخواهانه ی مشروطه ثمره اش می شود دیکتاتوری رضاخانی, علتش را باید در دخالت نظامیان در سیاست جستجو کرد و البته در این مورد بخصوص نقش خارجی را نباید از نظر دور داشت. 

 

پی نوشت :  

داشتم دنبال کلمه ای در گوگل جستجو می کردم اولین یافته گوگل, لغت نامه ی دهخدا بود .کلیک کردم , با چشمانی گرد شده از تعجب دیدم که لغت نامه ی دهخدا فیلتر است! آخر یک لغت نامه چه خطر امنیتی و سیاسی می تواند داشته باشد. البته بر من معلوم نشد! 

نظرات 11 + ارسال نظر
جوینده سه‌شنبه 9 خرداد 1391 ساعت 22:11

اختیار دارید من که همیشه از محضر شما استفاده می کنم و حرفی هم اگر میزنم فقط جواب پس دادن هست.

با کاروان اندیشه رو نخوندم اما تعریفشو خیلی شنیدم ... مرسی از یادآوری ... میگردم ببینم توی نت میتونم پیداش کنم :)

ارادتمند

شهید خرد یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 23:09 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/88

متاسفانه ذهن من یاری نمیده
ولی موضوع خوبی به نظر میرسه

در مورد مشروطه و عاقبت دیکتاتوریش فکر میکنم اگه هرکس در جای خود باقی بود هرگز این اتفاق نمی افتاد
مشروطه در کنار شکستهای حقارت امیز درسها و نکات مهمی رو هم به ما یاد داد

جوینده یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 17:53

الان ترس برم داشت که روز جزا با ناصر پورپیرار محشور بشم !!

اما در مورد دیکتاتوری یادم رفت درفشانی کنم ...

در این خصوص با شما و افلاطون و صدالبته فارابی عزیز بسیار موافقم ... حالا دیگه خیلی نمیرم سراغ این بحث که اصولا حکومت پیامبر .. و حکومتی که در آخرالزمان وعده داده شده هم به نوعی ....... اصلا به من چه !؟

به امید تحقق آرمنشهر

پورپیرار که اخرشه . او از خودش تاریخ می نویسه

حکومت در اسلام از این نظر که ملزم به اجرای حکم خداست و در پی اجرای آن ، در حیطه تقنین چندان به ارای عمومی اعتنا نمی کند مگر در جایی که خدا در صدور حکم ساکت است بخصوص در انجا که موضوعی اجتماعی در میان باشد که عقل انسان قادر به تعیین حکم و تقنین در ان خصوص است و چالش اصلی و ضعف ما در همین حیطه است .

به امید ظهورش ان شاءااله

جوینده یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 17:47

واللا ما چهارسال شاهد و حتی دست اندرکار بحث و جدل حول محوری که بنده عرض کردم و شما فرمودید ، بودیم ... دست آخر به این نتیجه رسیدم که بهتره دست از دگم بودن و تعصب ایرانی بردارم و با تمام افتخاری که نسبت به زرتشت - و دیگرانی که یونانیها و کلا غیرایرانیها متاثر از تفکرشون بودن - دارم ، قبول کنم که بالاخره همین ثبت کتبی امتیازی بوده که اونها به نحو احسن ازش استفاده کردن و ما (اسلاف ما البته) کم توجهی کردن بهش ...

(اوف عجب جمله طولانی ای شد)

الغرض ... از بخت بد الینه شدم رفت (!) در تفکرات افلاطون و ارسطو ... گرچه که شیفته و شیدای شیخ شهاب سهرودی و حکمت ایرانیش هستم و به احترام دکتر زرین کوب و دو قرن سکوتشون تمام قامت می ایستم ... اما خب ... قبول کردم که تاثیری که اون شاگرد و استاد در متفکرین بعدی داشتن بسیار بیشتر و پررنگ تر از تاثیر ایرانیها بوده

امیدوارم جسارت و زیاده گویی بنده رو به بزرگی خودتون ببخشید :)

سلام
یک مطلبی در مورد افلاطون و ارسطو گفته می شود به این مضمون که هر که از مادرش زاده می شود یا افلاطونی است یا ارسطویی

الینه شما تلمیح کرده ای و میدانی الینه شدن مذموم است اما اینکه همگی به یک نوعی ارسطویی هستیم یا افلاطونی شاید حرف غلطی نیست با این توضیحی که می دهم!
حکمای اسلامی مثل فارابی و بوعلی و شیخ شهاب الدین سهروردی و صدرالمتالهین و دیگران بیشترین مساعی شان صرف نقل و نقد نظرات افلاطون و ارسطو شده است و مثلا در اخلاق بیشتر با ارسطو همنظر هستند و در اعتقاد به ماوراالطبیعه همنظر با افلاطون. در مسائل فطری اقلاطون اعتقاد داشت وقتی انسان به دنیا میآید همه چیز را می داند و به مرور فراموش می کند و ارسطو می گفت انسان با لوح پاک بدنیا می اید و به مرور یاد می گیرد و حکمای اسلامی به قدری از معلومات فطری اعتقاد دارند. خلاصه چون به خصوص در سیاست و اخلاق آنچه افلاطون ریسیده ارسطو پنبه کرده پس در مقام مقایسه این دو شده اند ترازوی تفکر همه ی دیگرانی که اندیشیده و می اندیشند تا قرابتشان به هر یک از ایندو معلوم شود!

اما اگر فلسفه ی حکمای اسلامی بر دیگران تاثیر نداشته به این دلیل است که زبان علمی از زبان عربی به لاتین و سپس به انگلیسی تغییر پیدا کرد و چرخش تمدنی از عالم اسلام به سوی غرب چرخید و گفتمان ایشان گفتمان غالب شد.

در مورد زرین کوب گوشه ی چشم من به سوی کتاب با کاروان اندیشه ی او بود و دو قرن سکوتش را نخوانده ام.

ببخشید که زیره به کرمان برده و توضیح واضحات در تایید فرمایشات شما آوردم.

آنتی ابسورد یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 09:47

درود
کاملن در مورد آقا محمدخان و رضا خان با شما هم نظرم.درست فرمودید.

سلمان محمدی یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 02:11 http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام.
باور بفرمایید اگر سابقة آشنایی نبود، الان باید زیر این تعریضی که بر فرمایشهای شما دارم، یک میلیون ! میگذاشتم:
«دیکتاتوری گاهی وجودش لازم می شود»؟!!!!!!!!!!!
آخر به خودتان رحم نمیکنید، به این دهانِ تابناگوش‌بازماندة ما رحمی کنید

سلام
باور کردیم . اما مثالهایی آورده شده است . شما قبول نداری امثال رضاخان با وجود دیکتاتوری اش برای برقراری امنیت در آن مقطع تاریخی لازم بوده است؟ یا آغامحمدخان قاجار؟
حتا در غرب زمانی به اسم مبارزه با کمونیسم , مک کارتیسم (McCarthyism ) راه انداختند! کودتاها و سرنگونی حکومتهای مردمی مثل حکومت آلنده و مصدق از سوی غرب حامی به اصطلاح دمکراسی را چگونه توجیه می کنید؟ و همین الان نظام انتخاباتی مثلا امریکا در عین حال که ظاهرا آزادی حاکم است اما عملا زندانی رسانه هستند و انتخابی خارج از دو حزب عمده ی امریکا عملا ممکن نیست و چرخش قدرت فقط در میان این دو حزب ممکن است .پس آزادی , عوامفریبی است و در واقع واحه و سراب و فریبی بیش نیست!

جوینده شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 17:33

سلام و ادب و ارادت

منزل نو مبارک.

انشاالله این یکی از نزول بلایای طبیعی و غیرطبیعی (!) در امان بمونه.

+

اصولا ریشه هر «اولین»ی رو اول باید در یونان و رم جستجو کرد .. اگر پیدا نشد باید رفت سراغ جاهای دیگه!

برقرار باشید

سلام و عرض احترام
قدم رنجه فرمودید و ممنونم از شما
اینکه ریشه ی هر اولینی را باید در یونان جستجو کرد ، اگر این اولین با همه ی شمولش باشد را با شرمندگی مخالفم مثلا خود افلاطون متاثر از زرتشت و تمدنی ایرانی بود. یونانی ها حسنی که داشته اند دانش را با نوشتن به نسلهای بعدی رسانیده اند و دانش دیگر نقاط عالم یا ثبت نشده و یا در اثر بلایایی طبیعی و غیر طبیعی(!) از میان رفته است و متاسفانه غربی ها بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی و عصر استعمار دچار نوعی خود شیفتگی شدند و به دروغ یونان را مهد تفکر و تعقل و تمدن معرفی کرده و اینطور جا انداخته اند و البته سالهایی است که در پی اصلاحش برآمده اند و همین آقای دکتر هومن و آقای دکتر زرین کوب و دیگران همدر ایران تلاشهایی در این زمینه کرده اند که این باور را اصلاح کنند اما البته چندان نشر عمومی پیدا نکرده است.

تشکر از حضور شما

آنتی ابسورد شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 12:17

درود بر جناب ستاریان.با آقای سید محمدی هم نظرم که این عنوانی بوده است که معنای منفی نداشته است.خیلی در باب ریشه های تاریخی اش مطالعه نداشته ام یا حداقل سابقه ذهنی ندارم که بدردتان بخورد.امّا به این هم اعتقاد دارم که دیکتاتوری شرّ مطلق نیست و در برهه هایی از تاریخ نیاز به آن بوده مثالش همین اقدامات رضاشاهی یا چه بسا اصلاحات اقتصادی مائو با اهداف پیش برنده ،اصلاحات اقتصادی محمدرضا پهلوی یا دیکتاتوری استالین که به قرائتی از مارکس اعتقاد داشت امّا بعدن به انحراف شدیدی گرفتار آمد و حتّا به هم پیمانش تروتسکی هم ترحمی نکرد! دیکتاتوری میلیتاریستی که به اعتقاد بنده شدیدترین نوع دیکتاتوری،پس از دیکتاتوری دینی؛است ارتباط تنگاتنگی د ارد با این موضوع امّا باید بگوییم حتّا همین دیکتاتوری هم در ابتدا اهداف پیش برنده داشت و منفی نبود و در بستر زمان بود که منحرف شد.مثلن در انقلاب مصر که جدیدن اتفاق افتاد می بینیم که یک شورای نظامی شور کرد و مدتی متصدی امور شد و در صدد انتقال قدرت شد و افراد زیادی را کشتند تا آنجا که شنیده ام اما جدیدن اطلاعی ندارم که چه اتفاقاتی افتاده است...

سلام
اینکه دیکتاتوری گاهی وجودش لازم می شود با شما کاملا موافقم. و موافقم که رژیمهای دیکتاتوری هم می توانند کارهای مفید اصلاحی انجام دهند
در تاریخ دیده ام که آغا محمدخان قاجار سر سلسله ی قاجاریان را با وجود اینکه کله مناره درست می کرد و چشمهای بسیاری از حدقه درآورد و جنایات بسیاری کرد را به این دلیل که موجبات تشکیل دولت مقتدر مرکزی شده و ایران را متحد کرده احترام می کنند!
در وبلاگ شما هم چندی پیش گفتم که رضاخان امنیت را در کل کشور برقرار کرد و این اقدامش مورد پسند علمای دین هم واقع شد! هر چند قسمتی از ناامنی های بوجود امده از سوی انگلیسی هایی بود که او را به بهانه ی برقراری امنیت بر ملت ما گماردند!
اصولا حفاظت از مرزها و حقظ تمامیت ارضی و برقراری امنیت از اصلی ترین وظایف یک دولت است و دولتها معمولا برای انجام این ماموریت یا به بهانه ی آن دست به دیکتاتوری و سرکوب مخالفین داخلی هم می زنند.

مهدی نادری نژاد شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 00:20 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
استحاله این واژه در گذشت زمان به طور اشکار هویداست. یکی از واژگان مترادف Dictator ,hCi واژه pendragon به معنای فرمانده کل قواست.

جواد خراسانی جمعه 5 خرداد 1391 ساعت 14:53 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،

دیکتاتوری و دیکتاتور در اصل مقامی بود در جمهوری روم باستان که برای هنگام بحران به کسی واگذار می‌شد. در این هنگام فردی اختیار کامل حکومت و ارتش را را برای مدت محدود (معمولا شش ماه) به دست می‌گرفت. از این رو، دیکتاتوری رومی نوعی قدرت قانونی بود. ولی در اواخر دورهٔ جمهوری سردارانی که قدرت حکومت را از راه‌های غیرقانونی در دست گرفتند، این عنوان را به خود بستند و دیکتاتوری صورت غیر قانونی یافت. سولا و یولیوس سزار محدودیت‌های دیکتاتوری را برداشتند و خودسرانه حکومت کردند. از آن پس، دیکتاتور عنوان کسی شد که بدون داشتن مقام پادشاهی با اقتدار کامل و بدون محدودیت قانونی، بر دولت فرمانروایی می‌کند.

دیکتاتوری نوعی قدرت‌مداری است که چند از این ویژگی‌ها را داشته باشد: الف- در کار نبودن هیچ قانون یا سنتی که کردار فرامانروا (یا فرمانروایان) را محدود کند و یا آن که فرمانروا با قدرت نامحدود خود آنها را زیر پا گذاشته باشد. ب- به دست آوردن قدرت دولت با شکستن قانون‌های پیشین. پ- نبودن قاعده و قانونی برای جانشینی. ت- به کار بردن قدرت در جهت منافع گروه اندک. ث- فرمانبرداری مردم از قدرت دولت تنها به سبب ترس از آن. ج انحصار قدرت در دست یک نفر. چ- به کار بردن ترور به عنوان وسیله اصلی کاربست قدرت.
برخی از این سنجه‌ها همگانی‌ترند؛ چنان که می توان صفات دیکتاتوری را در مطلق بودن قدرت، به زور به دست آوردن قدرت و نبودن قواعد منظم برای جانشینی خلاصه کرد. (داریوش آشوری، دانشنامهٔ سیاسی، صص 170 و 171).

سلام علیکم.
از مطالعات سابق در ذهنم است که «دیکتاتور» در دوران قیصر، یا مدتی قبل از دوران او، یک عنوان بوده در تشکیلات حکومتی. معنای منفی نداشته.
***
دیکتاتوری رضا خانی، البته دیکتاتوری بوده، ولی آثار مفید مانند دادگستری و دانشگاه و راهسازی و ... هم در دوران او انجام شد. شاید اگر رضا شاه دادگستری ایجاد نمی کرد، تا همین الان، عُلما مایل بودند عملیات قضاوت، در هر شهر و روستا، از اختیارات تام آخوند هر روستا و آخوندهای شهرها باشد. من در کتاب مرحوم نواب صفوی خواندم، ایشان در طالقان خودش شخصاً دادگاه تشکیل می داده و زنان بی حجاب را و مشروب خوارها را شخصاً محاکمه می کرده و شلاق می زده.

قبل از رضا شاه هم، قانون اساسی، یک گام از سلطنت مطلقه برداشته بود به جلو، و به هر حال سلنت مشروط و مقید شده بود، اما به هر حال قانون اساسی روحش «شاه ـ محور» بود. چنان که الان قانون اساسی «ولی فقیه ـ محور» است.
***
یک سال دو سال است وبسایت لغتنامه ی دهخدا (که ظاهراً با مؤسسه ی لغتنامه ی دهخدا ارتباط ندارد) فیلتر است.

فیلتر شدن وبسایت لغتنامه ی دهخدا، به دیکتاتوری رضا خانی و محمدرضا شاهی ربط ندارد البته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد