سقوط صفویه

بسم الله الرحمن الرحیم عبدالله شهبازی

مطلب جالب و تازه ای از  آقای عبدالله شهبازی توی فیسبوکش خواندم که راجع به دوران صفویه و اصلاح فکر ما درباره ی آن دوره از تاریخ است. به نظرم واجد آن ارزش هست که وقت بگذارید و کامل بخوانید . البته من قسمتهای ابتدایی و انتهایی آن را که راجع به آقای علی ابوالحسنی و تمجید از او در مراسم سالگرد و بزرگداشتش بوده را به خاطر اختصار حذف کردم: 

... معروف است که "تاریخ را قدرتمندان مینویسند." یعنی در نهایت، آن کسان که قدرت و ثروت را به دست دارند دلبخواه خود از روایت تاریخ را بعنوان تاریخنگاری رسمی غالب و رایج میکنند. این سخن در مورد تاریخنگاری جدید، که از سده نوزدهم میلادی در اروپای غربی تکوین یافت، مصداق دارد. در تاریخنگاری جدید غرب، از سده نوزدهم، انگارهها و قالبهایی شکل گرفت که تا به امروز بر تاریخنگاری جهان مسلط است. ارائه تصویری از یونان و روم باستان بعنوان پیشنمونههای تاریخی جامعه جدید غرب، آرمانی کردن یونان باستان بعنوان مهد تفکر و تعقل، ارائه تصویری از غرب جدید بعنوان وارث مستقیم تمدنهای یونان و روم باستان، ارائه تصویری آرمانی از "رنسانس" بعنوان مبداء طلوع تمدن جدید غرب و غیره غیره، کلیشه هایی است که تاریخنگاری جدید بر بنیاد آن تکوین یافت. این صاحبان قدرت، که "تاریخ را مینویسند"، مانند سده هیجدهم پادشاهان مستبد اروپای غربی نیستند و "مورخ درباری" مانند لایبنیتس، مورخ رسمی خاندان آلمانی هانوور، خاندان سلطنتی بریتانیا از سده هیجدهم، نیست که تاریخ جهان را از خلقت آغاز کند و با سرگذشت خاندان سلطنتی هانوور- برونسویک به پایان برد. در تمدن جدید، که از سده نوزدهم شکل غایی یافت، نهادها و کانونهای خصوصی همپیوند با قدرتهای سیاسی حاکم بر غرب مُهر خود را بر تاریخنگاری میزنند. اینک محقق و مورخ به جای دریافت صله از دربار "پروژه" میگیرد و بسیاری برای گذران زندگی بینیاز از "پروژه" نیستند. بدینسان، شکل جدیدی از تاریخنگاری مبتنی بر قدرت سیاسی تکوین یافته است؛ باز هم تاریخ را قدرتمندان مینویسند. در این زمانه، اگر مورخ بیاعتنا به نیازهای روزمره زندگی به تفحص پرداخت، باید او را، فراتر از مورخ، "عاشق" نامید. این تعبیر، بدان معنا نیست که بر تلاش گروه قابلاعتنایی از محققان و مورخان "عاشق" در جهان غرب، از سده نوزدهم تا امروز، چشم پوشیم. تأکید میکنم که ما بسیاری از دستاوردهای خود را، در حوزه تحقیق تاریخی، مرهون تلاش این سودائیان‏ایم. فطرت انسانی "غرب" و "شرق" نمیشناسد.

تاریخنگاری جدید غرب، از دوران پس از مشروطه و بویژه در دوران حکومت پهلوی، بر تاریخنگاری ایران سایه سنگین خود را گسترد و قالبهایی متصلب پدید آورد. تلاش مورخین "سودایی" معطوف به شکستن این قالبها بوده است. یک نمونه را مثال میزنم: سقوط صفویه در اوائل سده هیجدهم میلادی.

تصویر غالب و رایج این است که حکومت صفویه با تهاجم محمود افغان، و در پی محاصره اصفهان، به سادگی سقوط کرد و عامل اصلی این سقوط بیکفایتی شاه سلطان حسین صفوی بود. این تصویر تا بدان حد رواج یافته که نام "شاه سلطان حسین" به تمثیلی از بیکفایتی بدل شده. واقعیت چیست؟

نخست، تهاجم از سوی مردم افغان نبود؛ تهاجم از سوی سپاهی بود به رهبری محمود از طایفه غِلزایی، Ghilzai یا غَلزایی، Ghalzai، از قوم پشتو، و همراهان غیرافغان او که در شهرهایی چون اصفهان و یزد کارگزاران پنهان و دسیسهگر داشتند. همین کارگزاران بودند که میخواستند نیمه شب دروازه یزد را به روی سپاه محمود بگشایند ولی توطئه ‏شان ناکام ماند و به دست مردم یزد قتلعام شدند و سپاه محمود از یزدیان شکستی سخت خورد. در پایتخت، اصفهان، نیز خیانتکاران درباری و صاحب مقام اندک نبودند. افغانها همه در سپاه محمود نبودند. دلیل این مدعا آن که ایل ابدالی، قدرتمندترین رقیب ایل غلزایی، حامی صفویه بود، هزاران تن از ابدالیان در قشون صفویه حضور داشتند و سران این ایل سرداران و امرای نادر بودند. پس از قتل نادر رئیس ایل ابدالی با نام احمد شاه دُرّانی حکومت خود را تأسیس کرد. احمد شاه ابدالی، یا دُرّانی، را "پدر افغانستان جدید" میدانند و افغانها او را "احمد شاه بابا" میخوانند.

دوّم، در فروپاشی صفویه فقط با تهاجم سپاه محمود غلزایی مواجه نیستیم؛ با تهاجم نظامی گسترده و عظیم از سوی سه سپاه مواجهیم: محمود غلزایی، پطر کبیر روسیه و قشون عثمانی. تهاجم محمود و پطر همزمان انجام گرفت. اندکی بعد، در بهار 1723، تهاجم عثمانی فروپاشی دولت صفوی را تکمیل کرد. چنین نبود که فروپاشی کامل دولت صفوی و خلاء دولت مرکزی در ایران، بطور طبیعی، روسیه و عثمانی را به طمع اشغال انداخته باشد.

سوّم، حضور فعال کانونهای غربی در تهاجم سهجانبه علیه حکومت صفوی عامل پنهانی نبود که از سوی مورخین تا بدین حد نادیده گرفته شود. در دستگاه پطر اوّل روسیه ماجراجویان انگلیسی و اسکاتلندی حضور فعال داشتند. در اوائل سده هیجدهم میلادی، کمپانی هند شرقی بریتانیا در غرب شبه قاره هند، در بمبئی امروز، قدرتمند بود. تهاجم به ایران در دوران حکومت سلطان احمد سوّم و مقارن با "دوره لاله" رخ داد که بعنوان دوران آغازین "غربگرایی" در تاریخ عثمانی شناخته میشود. صدراعظم عثمانی ابراهیم پاشا نوشهرلی است که، به دلیل رابطه نزدیک با قدرتهای غربی و انعقاد پیمان صلح پاساروویتز، غربیان او را "ابراهیم صلحطلب" میخواندند. فردی با اصل و نسب ناشناخته که چون سلطان دخترش را به همسری او درآورد به "داماد ابراهیم پاشا" ملقب شد. او اندکی پیش از تهاجم سهجانبه به ایران، در 16 نوامبر 1720، با دلالی مارکیز دوبوناک فرانسوی، پیمان صلح با روسیه را منعقد کرد و برای حکومت پطر امتیازاتی در ردیف قدرتهای غربی قائل شد. اندکی پس از انعقاد این پیمان بود که آشوب در ایران، از شماخی، آغاز شد. و اندکی پس از اشغال ایران، در ژوئن 1724، باز با دلالی مارکیز دوبوناک فرانسوی، پیمان تقسیم ایران را با روسیه منعقد کرد. دوست و همکار نزدیک مارکیز دوبوناک در بابعالی دانیل فونسکا، طبیب مقتدر یهودی سلطان، بود.

برخلاف تصوّر رایج، منابع تاریخی متفق ‏اند که قشون محمود غلزایی به تسلیحاتی پیشرفتهتر از سپاه صفوی مجهز بود. برخورداری از سلاحی بنام زنبورک، سلاحی آتشین که بر پشت شتر حمل میشد و در آن زمان برای ایرانیان "شگفت" بود، عامل بسیار مؤثر در پیشرفت سریع قشون محمود بود. این زرادخانه زنبورک از کجا به دست محمود رسید؟ آیا کمپانی هند شرقی انگلیس در این تجهیز نقش نداشت؟

و بالاخره باید به حضور جادوگری مرموز بنام میانجی در کنار محمود اشاره کرد. در دوران حکومت محمود میانجی مهمترین مقام مذهبی را داشت. او مسلمان نبود، هندو هم نبود. قسمت عمده پیروزیهای محمود را، معاصران، به جاودهای میانجی منتسب میکنند.

اعتبار صفویه در فرهنگ ایرانی تا بدان حد ژرف و نازدودنی بود که تا دههها پس از سقوط حکومت صفوی، تا سده نوزدهم میلادی، حکمرانان ایران، برغم تمایل، خود را به ایشان منتسب میکردند تا از این طریق مشروعیت یابند. کریم خان زند کودکی خردسال را، که نواده دختری شاه سلطان حسین بود، در شهر آباده فارس مستقر کرد و با نام "شاه اسماعیل سوّم" برایش خطبه خواند و بنامش سکه زد؛ و سالها بر سر تصاحب این نماد مشروعیت میان او و رقبایش جنگ بود. صاحب "گلشن مراد" مینویسد: «...اهل‏ ایران بعد از شصت و هفت سال از انقراض دولت صفویه گذشته‏ باز چشم حسرت و تمنا به دوران عدالت آن سلسله عِلیه‏ می ‏گماردآقا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار نیز خود را به صفویه منتسب میکردند و محمدحسن خان قاجار قوانلو، پدر آقا محمد خان، را فرزند شاه سلطان حسین صفوی میخواندند از کنیزی گرجی که در خانه فتحعلی خان قاجار قوانلو در خفا به دنیا آمد. احمد خان ملک ساسانی، معلم احمد شاه قاجار، آخرین پادشاه قجر، روشن میکند که باور به انتساب به صفویه تا اواخر قاجاریه پا بر جا بوده است. خان ملک مینویسد:

«آقا محمد خان که از نسب خود کاملاً مستحضر بود، به همه سادات "اخوی" میگفت؛ چنانکه هنوز در طهران خانوادهای به این اسم و سمت باقی است. بعلاوه، مطابق نوشتجات و روایات متواتره فتحعلی شاه مکرراً میخواسته است عمامه صفوی بر سر گذارد و امراء قاجار مخالفت کردهاند... ناصرالدین شاه هم کاملاً به این وقایع آشنا بوده و میخواسته است نسب حقیقی خود را با جلال و احتشام آشکار سازد...»  

اگر صفویه در فرهنگ ایرانی بدنام بود، نیازی نبود که تا اواخر قاجاریه خاندان سلطنتی ایران خود را از تبار او بخواند و حتی حاجی زینالعابدین کرمانی، نواده محمدحسن خان قاجار و رهبر شیخیه کرمان ( کریمخانیه )، برای اثبات تبار صفوی و از این طریق سیادت خود در رساله "صواعق البرهان" داستانسرایی کند.

هجو صفویه با "رستمالتواریخ" آغاز شد؛ کتابی معروف در تاریخ صفویه و زندیه از نویسندهای ناشناخته و مجهولالهویه که به دلیل داستانها و مطالب مستهجن آن، بویژه درباره شاه سلطان حسین صفوی و حرمسرای او، شهرت فراوان یافته و به عنوان سند تاریخی مورد استناد برخی نویسندگان قرار گرفته. این کتاب سرشار از جعلیات فتنهانگیز است با الفاظ بغایت رکیک. برای مثال، درباره علت حمله محمود غلزایی به ایران، و فجایعی که در اصفهان رخ داد، چنین القاء میکند که گویا واکنش به فجایعی مشابه بود از سوی قشون قزلباش در قندهار و کابل و هرات بر اهل تسنن.

"رستمالحکما"، نویسنده مجهولالهویه کتاب فوق که خود را اینگونه خوانده، پیش از آن تأکید میکند که خسرو خان گرجی، والی تفلیس، و پسرش گرگین خان، «از مریدان علامهالزمانی حضرت فضایلمآبی صاحب کشف و کرامات و فضل و مقامات، آخوند ملا محمدباقر شیخالاسلام شهیر به مجلسی » بودند و « به استصواب علما و فضلا و فقها  «این دو را به حکومت کابل و قندهار و هرات گماردند. از این رذیلانهتر نمیتوان تهاجم محمود غلزایی به اصفهان و جنایات او را توجیه کرد و کانونهایی را استتار نمود که عامل مدهشترین و تراژیکترین حادثه تاریخ ایران در آغاز سده هیجدهم میلادی بودند؛ و سپس علت العلل این تهاجم را آموزههای علامه مجلسی و سایر علمای شیعی عصر صفوی خواند.

تأمل در رستمالتواریخ نشان میدهد که این کتاب را پس از دعوی میرزا علیمحمد شیرازی ( باب) نوشتهاند یعنی در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار و پیش از فوت او در سال 1264/ 1848؛ و نویسنده یا نویسندگان کارکنان بابی دستگاه میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی، یعنی خاندان حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله، بودهاند.

سقوط صفویه در اوائل سده هیجدهم میلادی رخ داد؛ در این سده بریتانیا به بزرگترین قدرت بردهدار تاریخ بدل شد، با اتکاء بر مستعمرات پهناور و انبوه بردگانش در قاره آمریکا ثروتی انبوه به چنگ آورد و این فرادستی راه توسعهطلبی و دسیسهگری او را در شرق هموار کرد. سالهای اولیه سده هیجدهم مقارن است با صعود سلطنت هانوور در بریتانیا و آغاز دورانی در تاریخ این کشور که به "عصر الیگارشی و امپراتوری" شهرت دارد.

آیا دلایل فوق، که تماماً مستند است، کافی نیست که سقوط صفویه را به کانونهای استعماری غرب نسبت دهیم؟ چرا تاریخنگاری ایران در این زمینه ساکت است؟

.... عبدالله شهبازی

2 اسفند 1391  

انتشار در وبگاه شهبازی: چهارشنبه، 9 اسفند 1391/ 27 فوریه 2013، ساعت 1 صبح 

http://www.shahbazi.org/pages/Abolhasani.htm 

نظرات 24 + ارسال نظر
مریم... سه‌شنبه 15 اسفند 1391 ساعت 20:44 http://maryamememar.blogfa.com

سلام...تبــــــــــــــــریک میگم....ایشالا که خوشبخت باشن

سلام
ممنونم. ایشالا که همه ی جوانها خوشبخت بشند

سینا برادران شنبه 12 اسفند 1391 ساعت 00:42 http://zehnenaghes.blogfa.com

بعد از صفویه این ملکت کمتر روی آرامش دیده اما با این حال با نظر استاد اندکی مخالفم. بهر حال اقتدار و نظم و کیاست فرمانروا در نظم و نسق امور بسیار موثر بوده که شاه سلطان حسین از آن بی بهره بود و شد آنچه نباید می شد.
همین سپاه غلزایی در کرمان و یزد شکست مفتضحانه ای خوردند که در مطلب شما نیز آمده بود.

سلام آقا سینای عزیز
دوره صفویه و بخصوص دهه های منتهی به دوره سقوط این سلسله مصادف است با به خواب رفتن شرق و شروع بیداری غرب که منتهی شد به آغاز دوره ی چپاول و دوران استعمار.
مجموعه ای از عوامل باعث این چرخش و افول تمدنی در شرق و طلوعش در غرب بوده و علی الاصول ما زمینه را مهیا کرده ایم که مورد طمع و دست اندازی دشمنان واقع شده ایم.

محمد جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 18:43 http://www.javan-nevesht.blogfa.com

سلام
با مطلب (پاسخی به یادداشت یک عدد هرزه نگار) به روز هستم.[گل]

سلام
با کوچک زاده ها خوش باشید!

دهقان جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:36 http://hezbolahe-nasle-no.blogfa.com

تعطیل نیستم نازنین، کل سیاست بی رونقه! با دعوت از آیت الله ری شهری بروزم.

سلام
به به! آقای دهقان
چندین ماه هست که نمی نویسی.
سیاست، هم بی رونق و هم خیلی خیلی کثیف شده.
خدمت می رسم ان شاءالله

کوثر جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 10:26

سلام عموجان.صبحتون بخیر
کسب مقام بیستم رو بخودم تبریک میگم

سلام
راستش الان که دو و نیم نصفه شب است
آهان چون مدال بیستم هست دیگه انفاق نمی کنید باشه. مبارک باشه

شنگین کلک جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 01:08 http://shang.blogsky.com

درود بسیار
و سپاس فراوان از شما و جناب شهبازی و البته توضیحات خصوصی
ایشان . البته مرا از تاریخ اطلاع زیادی نیست و همانطور که فرموده
بودند آخرین نفر از سلسله صفوی را بسیار مقصر دراین شکست
میدانستم و بسیار خوب شد که این اطلاعات را منتشر نمودید
بیچاره چندان هم بی عرضه نبوده است . باید سر فرصت از مطالب
ایشان استفاده کرد. بازهم ممنون .
درضمن تبریکات ماراهم بپذیرید و از جانب ما نیز به این تازه
و تبریک بگویید . امید که سعادتمندوعاقبت بخیر
شوند.

سلام داداش
قابل شما را نداشت و ممنونم که با گرفتاری اینروزهای خود، وقت گذاشتید و تمام و کمال خواندید.
قربانت. تاخیر توی جواب هم بخاطر همین بود.
بنا داشتم پنجشنبه پستی بگذارم و خبر عقدکنان دخترم را عمومی کنم اما گرفتاری نگذاشت. توی اولین فرصت خواهم نوشت.
ممنون از دعای خیر شما. خدا همه ی جوانها را خوشبخت کند.

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 22:43 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
.
.
من عاشق تاریخ ، با این پست و خوندن نظرات و پاسخ ها و حواشی! فکر کنم حالا حالاها سراغ گذشته و نبش قبر کردنشان نروم
.
تا یادم نرفته خوب عکسی از مغازه گذاشتین هـــا. دست مریزاد به مرتبی اش

سلام

یکی از موانع تاریخ خوانی برای علاقمندان تاریخ همین ضد و نقیض گویی تاریخ نویسان است. البته متاسفانه اینجا و توی کشور ما اگر کسی در هر یک از علوم بخواهد عمیق شود دچار همین گرفتاری می شود!!

انگار مغازه ام کم کم دارد مشهور می شود
ممنونم از تعریف و تشویق شما

بزرگ پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 21:00

سلام مجدد
نمیدانم شاید تسلیم شدن سلطان حسین مثل صلح امام حسن مجتبی دلیلی داشته و جنگیدن شاه اسماعیل در چالدران و کشته شدن همه افرادش &دلیلی مثل جنگ امام حسین داشته است
لابد سلطان حسین هم دیده آنقدر دسیسه شده که که نمی تواند سپاهی در خور جنگ فراهم کند.اما از این دوشاه صفوی بگذریم بد نیست یادی از شاه عباس کبیر بکنیم که حتی سریال ملاصدرا با همه تلاش برای مخدوش کردن چهره او&ناچار به تایید خدمات بسیار برجسته او هم شد

سلام
راستش تا مستندات و تفصیل مطلب را ندیدیم، قضاوت نهایی در این مورد سخت است. به نظرم به این سخنرانی به اندازه ی ایجاد انگیزه برای پیگیری اصل ماجرا از منظری تازه و بدور از جعلیات کینه توزانه ی تاریخ هایی مثل رستم التواریخ باید نگاه کرد.
اثر خدمات بزرگ شاه عباس کبیر در آن دوره از تاریخ، تاکنون نیز باقی مانده است.

علایی پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 18:02

سلام

با این وصف اگر فردا گفته بشه فتحعلیشاه قاجار هم پادشاه بزرگی بوده و کلی به ایران خدمت کرده اصلا نباید متعجب بشیم!!!
کلا توی این مملکت هیچی تکلیف نداره حتی تاریخ

سلام
دوران صفویه با دوران قاجار تفاوت بزرگی داره. گمان نمی کنم روزی کسی پیدا بشه و فتحعلی شاه خوشگذاران و عیاش را به بزرگی یاد کنه. ضمن اینکه اینجا هم شاه سلطان حسین را به بزرگی یاد نکردند بلکه فقط اتهام جبن و بیعرضگی او را زیر سوال برده اند.

این گفته را بدجور باهاش موافقم

کوثر پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 08:40

سلام عموجان.صبحتون شاد
خب من کامنت بالایی خودمو شخصا وبصورت داوطلبانه بشما تقدیم میکنم
میگماااااا مغازه ی قشنگ ومرتبی داریناااااااا

سلام
نه دیگه سیزده گرفته ای و مبارکت باشه
تعریف خانم با سلیقه ای مثل شما خستگی از تنم بیرون کرد.ممنون

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 23:58 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
چه عرض کنم. یک «... یه» رفت و یک «...یه» آمد. نه آن «... یه»ی اول تحفه ای بود، نه «...یه»ای که بعداً ایجاد شد. بجز انقلاب شکوهمند اسلامی در سال 1357، بقیه ی رفتنها و آمدنهای سلسله ها، چندان مهم نبودند در تاریخ بشر. استاد عبدالله شهبازی در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ما را با یک مورخ جدید روبه رو کرد. البته در مورد مسائل بهمن و اسفند 1357 استاد عبدالله شهبازی اسمهایی را که نیاز نبوده، سه نقطه گذاشته، و گفته برای حفظ احترام و ...، اسم افراد را ذکر نمی کنیم. البته قبلش، شرح ماجراهای رخت خواب رجال پهلوی، به روایت استاد عبدالله شهبازی البته، نیاز نبود سه نقطه ای بشود.

سلام
سلسله ها آمده اند و رفته اند و البته انقلابی که بساط پادشاهی را برچید بی بدیل است. اما شاید پیش از انقلاب باور بر این بود که در صورت برچیدن نظام سلطنتی و ایجاد نظام جمهوری، همه ی مشکلات این ملک و ملت برطرف خواهد شد. اما به تجربه دیدیم که اینطور نبود. هر چند انقلاب 57 نظامی برخاسته از رای مردم را جایگزین رای ملوکانه ی شاهانه کرد اما کم کم به دلیل تنگ نظری ها و نظارت استصوابی و اعمال سلیقه ها و این حرفها، از تاثیر رای مستقیم مردم، بسیار کم کرد.

اینجا ما به نقد کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی و یا خود آقای شهبازی ننشسته ایم. من این کتاب را نه دیده ام و نه از عقاید و دلایل و محذورات ایشان در موقع چاپ آن کتاب اطلاعی دارم و نقد شما شاید وارد باشد که توصیح خودشان را طلب می کند و من نمی دانم، اما می دانم که نقد شما مربوط به نویسنده است و نه نوشته ی او و به خصوص این نوشته اش. آدمها هم عوض می شوند آقا سید

کوثر چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 21:00

سلام مجدد
میگما عموجان حالا که شما سی ساله خواب ندارین تو این بیداریهاتون یه نرم افزاری برای وبلاگها اختراع کنین که حروف اضافی کامنتهارو از بین ببره
خداخیرتون بده
لطفا برای منم ارسالش کنین

سلام
والا به نظرم بهترین نرم افزار کم کردن عجله توی ثبت کامنته خود من هم عجولم و به اینطور نرم افزاری احتیاج دارم

با سلام لطفا مطلب عدم واگیرداربودن عوارض شیمیایی را خود وبه سایردوستان اطلاع رسانی فرمایید تا ان رانشرولینک کنند.ممنون

سلام حاجی مخلصم
به روی چشمم. مطلب را می گذارم روزانه ها تا دوستانم بخوانند
ممنونم از شما که پیگیر مسائل جانبازان شیمیایی هستید.

بزرگ چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 17:28

سلام
دوستی داشتیم در حال کار کردن گفت آن آچار را بده! به او دادم گفت وقتی می گویم آچار مقصودم پیچ گوشتی است منظور من هم همان سلطان حسین بود.بلاخره یک شاه صفوی که خودش تاجو تخت را تسلیم کرد. و اما شما را دعوت به سرچ در باره زنبورک می کنم.این جمله از ویکیچدیا است:زنبورک یا زنبوره گونه‌ای توپ سرپر کوچک و دستی بود. در میدان جنگ آن را معمولاً بر پشت چهارپایان و اغلب شتر حمل می‌کردند. مطمئن باشید ایرانیان در آن جنگ زنبورک داشتند و فرضا هم که نداشتند و ندیده بودند حالا بفرمایید وقتی سلطان سلیم اول با 300 توپ به ایران حمله کرد سلاح عجیبی نبوده اما زنبورک در چند دهه بعد عجیب بوده؟ سوم اینکه این جمله عین عبارت ایشان در همین پست شماست(نخست، تهاجم از سوی مردم افغان نبود؛ تهاجم از سوی سپاهی بود به رهبری محمود از طایفه غِلزایی، Ghilzai یا غَلزایی، Ghalzai، از قوم پشتو، و همراهان غیرافغان او که در شهرهایی چون اصفهان و یزد ) بعد در جوابیه میگوید من گفتم همه افعانها با او نبودند (پیدا کنید پرتغال فروش را)
چهارم بله هر چقدر هم که دسیسه بوده باشد واز جانب سه قدرت هم بوده باشد آن شاه بی عرضه باید به جنگ می رفت نه تسلیم با خفت! من هم میدانم نظر نویسنده نسبت به صفویه مثبت است اما اطلاعات غلط دادن و همه چیز را به دسیسه های استعمار نسبت دادن درست نیست. چون کشورهای دیگر دسیسه می کردند ما باید از پیش باخته باشیم؟

سلام
جالب بود.
من هم حدس میزدم که اشتباه لپی بوده و ماجرای شاه سلطان حسین مشهورتر از آن است که با شاه طهماسب اشتباه بشه. البته احتمال کمی هم دادم که شاید مقصودتون شاهزاده طهماسب بوده و .. بگذریم.
خب اصلا موضوع در این مقاله بنظرم بر سر همین تسلیم کردن تاج و تخت است. آقای شهبازی در این مقاله قصد دارد بگوید اینطور نبوده که او به سهولت و آسانی در مقابل محمود اینکار را کرده باشد و این ماجرا روندی چندین ساله داشته است و سه قدرت خارجی هم در آن تاثیر بسزایی داشته اند.
البته دفاع از مقاله ی ایشان به عهده ی من نیست و بنا نداشتم برای اشکالاتی که به مقاله وارد می شود جوابی بنویسم، اما من هم دارم مثل شما نظرم را درباره ی این مقاله می نویسم، اینکه قومی از اقوام افغانستان را افغانها جا بیندازند و اینطور وانمود کنند که افغانها باعث سقوط دولت صفوی شدند ظاهرا مطابق با یافته های تاریخی و باور آقای شهبازی نیست. دلیل هم آورده اند که " ایل ابدالی، قدرتمندترین رقیب ایل غلزایی، حامی صفویه بود، هزاران تن از ابدالیان در قشون صفویه حضور داشتند "

البته با شما موافقم که نقش خارجی را نباید طوری پررنگتر کرد که عوامل داخلی نادیده گرفته شود. اما از مقاله ای کوتاه هم نباید انتظار داشت تمام جوانب یک موضوع تاریخی به اهمیت سقوط یک سلسه را پوشش داده و توضیح دهد.
ممنونم از مشارکت فعال و چالشگر شما در این بحث

کوثر چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 16:04

خوندم
البته منم بگما اطلاعات منم در حد کتاب درسیهامونه واین پدر بزرگوارمه که کتابهای تاریخی میخونه وبلده
بنظر منم نویسنده با دید مثبت به سلسله س صفویه نگاه کرده وقصد بدی نداشته
به هر حال از نوشته ی شما وکامنتای دوستان بهره مند شدم

از شما هم ممنونم که خواندید.
خب اینطور نوشته ها کم کم دید ما رو نسبت به گذشته ی تاریخی مون روشنتر می کنه
بازم ممنونم

کوثر چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 15:41

سلام
ای بابااااااااااااااا همه اومدند ومن جا موندم
عموجان تقصیر شماست که گفتین حالا حالاها آپ نمیکنین
خب منم حالا نصفش وخوندم میرم بقیه ش وهم میخونم.البته کامنتای دوستان وهم خوندما ولی نصفه شو
با اجازه تون وبخونم وبشرط بقا وحیات برگردم

سلام
عیبی نداره، ورزشکارها و سحرخیزها هم گاهی خواب می مونند خب
ای بابا! دیوار از دیوار من کوتاهتر پیدا نکردید که تقصیر کارش کنید؟
بله همه نصفه نصفه خوندند شما هم بفرمایید.
اجازه ی ما هم دست شماست و این گوی این هم میدون

محمد مهدی چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 14:19 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
کم و بیش تاریخ صفویه و انقراض سلسه ی آنان توسط افغان ها و تکیه ی بیش از حد دولت و تاریخ نگاران عصر حاضر و خصوصا موافق و همراه وضع موجود را خوانده ام. به همین سبک و سیاق و اندکی کم و بیش بیان شده است. جدای از شجاعت و رشادت فرمانروایان صفوی یا عدم شجاعت انان و تقدیم تاج و تخت بدست خویش، آنچه بیشتر علت کفایت یا بی کفایتی انان شده است. به گمانم مبنای ایدئولوژیک و مذهبی بودن انان بوده است. درست مثل هم اکنون. چگوونه اینان به هر عنوان و طریقی از رفتار و اعمال شاهان این دوران دفاع می کنند و استناد و احادیث انان نیز بیشتر مربوط به همین دوران است. در همین دوران علمای دین و روحانیت به مشابه امروز با دولت و سیاست عجین شدند....
همین عوامل میتواند خود عاملی باشد در همراهی دولت های روسیه وف عثمانی و غرب و همچنین همکاری ناراضیان داخلی که با انان همراه شدند. اکنون نیز زمینه همراهی را همین حکام فراهم کرده اند. اجماع جهانی علیه ایران کنونی نه دلیل حقانیت اینان و نه رشادت انان است. بلکه بی کفایتی و اصرار بر حقانیت خویش به هز طریق ممکن مخالفت از درون را نیز فراهم کرده است....

سلام
درباره ی نقش مذهب و دخالتش در حکومت دوران صفویه بسیار گفته شده و گفته می شود. اما تا جایی که من خوانده ام این نقش، نقشی خطی و یکنواخت نبوده و فراز و فرود بسیار داشته است. البته بعد از شاه اسماعیل صفوی و استقرار دولت شیعی گرایش دولتمردان شیعی به روحانیت شیعه و استقبال ایشان از این گرایش علاوه بر لازم بودن، عملی هم شده است و غیر قابل کتمان نیز است و کسی هم کتمانش نکرده. اما بنظرم در این مقاله بحث اینجاست که نسبتهایی را به پادشاهان دوره ی صفوی کسانی مثل رستم الحکمای مجهول الهویه داده اند که ظاهرا از روی غرض ورزی و دشمنی بوده است و همین شده است مبنای ارجاعات پی در پی به آن و جعل شخصیتی غیر واقعی و غیر حقیقی از آن حکام.
البته با شما موافقم که دخالت دین و نهاد دین در حکومت، بدلیل عملکرد ناصحیح حکام همیشه می تواند باعث ضربه زدن به اصل دین شود و این در مباحثات آیت الله آخوند خراسانی و مرحوم میرزای نائینی هم دیده شده بود.

مریم چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 13:28

آقای ستاریان با اینکه دوست ندارم ازتون تعریف کنم اما مجبورم بگم که : موندم و خوندم چون مطمئنم مطلبی رو که شما اینجا می ذارید خوندنیه و ارزش وقت گذاشتن داره
در حین پاک کردن سبزی یاد جمله ای از شریعتی افتادم که در باره ی تاریخ نوشته :
... تاریخ این پیر غلام خانه زاد دربارها، قصه گوی قصه فرعون و کسری و قیصر،مدیحه سرای دروغپرداز دستگاه هر صاحب دستگاه،نقال مزدور و خلعت ستان رزم و بزم که در عمر دراز خویش پایی به کوچه نگذاشته و سری به قربانیان فقر و رنج و ستم نزده است...

سلام
شما توی این مدت کوتاه آشنایی مان همیشه به من لطف داشته ای و من هر بار به نحوی از تعریف و تمجید شما فرار کرده ام و حتا معکوس کرده و جواب داده ام. خب راستش برای کسی که موقع پاک کردن سبزی اینقدر فکرش مشغول مسائل یزرگ و مهم است که یاد چنین گفته ی دقیق و عمیقی می افتد من چه تعریف و تمجیدی دارم آخه؟! باز هم ممنون از نقل این جملات و حکایات نغز و زیبایی که ما را با یادآوری خود مهمان می کنید.

مریم چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 11:22

تا آخرش خوندم
متاسفانه اطلاعات تاریخی من محدود می شه به کتابهای درسی تاریخ و دو سه تا کتاب مثل خواجه ی تاجدار و خدایگان الموت
تو کتابهای درسی مون نوشته بودند با حمله ی محمود افغان و شکست شاه سلطان حسین سلسله ی صفوی منقرض شد... ما هم چشم و گوش بسته این حرف رو قبول کردیم .
کاش آقای شهبازی یک کم در باره ی تاریخ امروز که برامون ملموس تره می نوشتند
خیلی دوست دارم واقعیتهای این دوره از تاریخ برامون روشن بشه

ممنون که وقت گذاشتید و تمام و کمال خواندید

واقعیتهای این دوره را در دوره های بعدی می توان گفت و شنید. البته این نکته شاید گفتنش در جواب شما ضروری است که آقای شهبازی به تازگی از زندان آزاد شده اند. آن هم به خاطر نوشتن مطالبی از دوره ی خودمان!

ستاریان چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 11:12 http://mostafasatarean.blogsky.com/

آقای شهبازی به کامنت خصوصی من به طور خصوصی لطف کرده و اینطور جواب داده اند:
با سلام

دوست جنابعالی مطلب را درست نخوانده اند.
اول، توجه فرمایید که متن فوق صرفا یک سخنرانی پانزده دقیقه ای است نه مقاله علمی. البته متکی بر تحقیقات بنده است و کاملا مستند.
دوم، صحبت از شهرت سوئی است که برای شاه سلطان حسین ساخته اند که گویا عامل اصلی سقوط صفویه "بیعرضگی" وی بود. پاسخی است به این ادعا و تبیین نقش سه قشون بزرگ در ساقط کردن حکومت صفوی که سالها به طول کشید.
سوم، دوست جنابعالی مطلب را درست نخوانده اند. نویسنده با نگاه مثبت به صفویه سخن گفته.
چهارم، کسی که تاج و تختش را تسلیم کرد، شاه سلطان حسین بود نه شاه طهماسب.
پنجم، سلاح گرم عثمانی در جنگ چالدران تفنگ و توپ بود. بعدا، در زمان شاه طهماسب اول به کمک شیعیان ینگی چریک عثمانی قشون صفوی مجهز به سلام گرم شد. ولی در جنگ محمود غلزایی، زنبورک ظاهرا سلاح جدیدی بود که برتری قشون افغان را سبب می شود. این امر را مورخین متعدد ذکر کرده اند.
ششم، پشتوها قومی از افغانها هستند. درست. منظور چیست؟ من نوشته ام که همه افغانها با محمود نبودند.
با سپاس از محبت تان
عبدالله شهبازی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد