دیر یا زود - دور یا نزدیک - حتمی و راز آلود، مثل مرگ!

بسم الله الرحمن الرحیم 

و جاءت سکره الموت بـالحـق ذلک مـا کـنـت مـنـه تـحـیـد  

و سرانجام، بی هوشی مــرگ، به راستی سر رسد! این همان است که پیوسته از آن گریزان بودی! قرآن کریم،سوره مبارکه ق آیه 19

ساعتهای آخر دیشب DVD فیلم جعبه موسیقی را دیدم. جعبه موسیقی فیلمی با رویکرد ماورایی دینی است که داستانش مربوط به آشنایی پسر ۱۳ ساله باهوشی به نام علی با فرشته مرگ است که رابطه او را با پدر، پدر بزرگ و دیگر اطرافیانش به خصوص مادرش دگرگون می‌کند.

جعبه موسیقی 

و شب به سختی خوابیدم و امروز تمام ذهنم پر شده از تصویر مرگ!   

مرگ

من نمیدانم آنها که به خدا اعتقادی ندارند با این موضوع چطور کنار می آیند؟ و از چه دریچه ای به مرگ و عوالم بعد از آن نگاه می کنند؟ اما چه به خدا اعتقاد داشته باشیم و چه نداشته باشیم، روزی که دیر یا زود، خواهد رسید و سوخت و سوز هم ندارد، طعم مرگ را خواهیم چشید و مطمئنا روزی قاب تصویر روبروی چشمان ما و شما و همه آنها، یکسان و چنین تصویری خواهد بود: 

قبر 

حرفهای زیادی راجع به مرگ گفته و نوشته شده، همانطورکه فیلمهای زیادی هم درباره ی ماورا و مرگ ساخته شده و من قصد ندارم با قطار کردن این حرفها و نام بردن نام های زیادی از این فیلم ها، ذهن شما را پر کنم از اسامی فیلمهای ماورایی و احیانا پستی سینمایی بنویسم! چرا که این فیلم فقط بهانه ای شد، برای اینکه بگویم به جای زندگی،  امروز مرگ برایم برجسته تر است. بله امروز دوباره حتا تصویری از فیلم اپیزودیک خداحافظ رفیق شامل"خداحافظ رفیق" ، "یک لحظه رنگین کمان" و " گل شیشه ای " که چندین سال قبل دیده بودم در ذهنم زنده و پررنگ شد. عکسی از اپیزود گل شیشه ای!

خداحافظ رفیق  

اگر خواستید فیلم خداحافظ رفیق را از اینجا و یا اینجا دانلود کنید و ببینید. البته اگر سرعت اینترنت شما به شما این اجازه را داد!

پ ن: دو روز که خیلی گرفتار بودم و امروز هم نرسیدم کامنتهای پست قبلی را جواب بدهم. فتیله ی سرعت اینترنت را به قدری پایین کشیده اند که بارگذاری این مطلب از ساعت دوازده تا به الان طول کشید! با گوشی هم یک هفته است که دیگر نمی شود وارد اینترنت شد! لابد از مقدمات حضور حماسی در انتخابات است! 

نرسیدم به دوستانم سر بزنم و دارم فکر می کنم که انگار اشتباه مهلکی کرده ام که خط ADSL ام را از مخابرات گرفته ام!  

( وقتی تصادفا و برای اولین بار خواستم ببینم آدرس یک IP کجاست؟ و چک کردم دیدم از باتلاق گاوخونی است! خیلی تعجب کردم و چند تا IP دیگر را هم چک کردم و انگار بیشتر IP وISP ها، به خصوص محل ISP های مربوط به مخابرات را در نزدیکی باتلاق گاوخونی نشان میدهد! کسی میداند که چرا؟!)

نظرات 44 + ارسال نظر
سمانه پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 15:34

سلام
خب چرا این بلوگفایی ها همش از حال هم با خبر بشن...
اسکای هم همین امکانات رو داره دیگه..

البته که من کوچکترازاونی هستم که بخام چیزی رو برای شما توضیح بدم..
اگه برید تو قسمت صندوق پستی دو بخش هست که یک از اون بخش ها نوشته خبرنامه...
همون قسمت خبرنامه میتونید آدرس دوستان اسکای رو سیو کنید و هر بار که پست جدید میذارند به صورت یه نامه برای شما ارسال میشه

جناب ستاریان شب آرزوهاست...
مارو فراموش نکنیدا.. خیلیییییییی محتاجم

سلام
نه والله نمی دونستم و خیلی ممنون که یادم دادید. خیلی راحت شدم حالا اگر گوگل ریدر که گفتند می خواد تعطیل کنه، اگر تعطیل بشه لااقل از بروز شدن بلاگفایی ها و بلاگ اسکایی ها با خبر میشم

کامنت شما و دوستانم باعث شد دیروز غروب دم دمای اذان یاد همه ی دوستانم بیفتم و همه رو یاد کنم.

کوثر پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 12:54

اینقدر جوگیر مطلب شدم بیستمی یادم رفت

یاد مرگ با من چه ها که نکرد

سلام
خب دخترعموتو راضی کن تا بیستش رو با شما قسمت کنه
هوش و حواستون جای دیگه است تقصیر مرگ چیه؟!

اشکان پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 11:49 http://ashteroh.mihanblog.com/

من هیچ کدوم از این فیلم هایی که نوشته بودبد را راستش ندیده ام.

اما تا شقایق هست زندگی باید کرد! تا زنده اید باید زندگی کنید. مرگ هم خودش با پای ِخودش می آید. چرا باید او را زودتر دعوت کرد؟

سلام
صحبت بر سر دعوت از مرگ نیست. صحبت از زندگی است که مرگ هم جزیی از زندگی است و دعوت با نادیده نگرفتن مرگ به عنوان جزیی از زندگی

ناهید پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 11:43

سلام داداش جان
امشب رو ما بیشتر از خودمون برای اموات دعا میکنیم ،عصر سر مزار رفتگان میریم ،این رسم از گذشته در خانواده ما مرسوم بوده ما این روز رو عید ارواح می دانیم ...
ولی در مورد آرزو ، کدام آرزو ؟؟؟ ما با آرزوهامون در زمان حال زندگی نمیکنیم و اونارو به آینده واگذار میکنیم .آینده ای که نمیدانیم چه پیش خواهد آمد .
ازدوست عزیزی در مورد آرزو ها پرسیدم ، در حالی که لبخند می زد گفت "من فقط زندگیم رو در خدمت کردن به عزیزانم می دونم این که بتونم باری از دوششان بردارم و با کمک به آنها بهشون آرامش بدم .من به قدری در این راه مشغولم و کار دارم که اصلا فرصتی ندارم برای آرزو داشتن
.راستی چه آرزویی بهتر از خدمت به هم نوع ؟؟؟

آن عزیز گفت : من سعی میکنم فقط در زندگی حضور داشته باشم به همین دلیل از مرگ هم نمی ترسم چون فکر میکنم رسالتم رو انجام داده م .
با عقیده جناب بزرگ هم کاملا موافقم ، بسیار کامنت پر محتوای نوشتن ...

سلام آبجی
این چه رسم جالبیه که توی خانواده ی شما هست
داشتن امید و آرزو به نظرم خوب و لازمه اما به شرط اینکه برای تحققش قدم برداریم و این همان زندگی کردن از روی امید برای رسیدن به آرزوست. آرزوهای دست نیافتنی مخل زندگیه و هر کسی میدونه کدوم امید و کدوم آرزو و حتا کدوم دعاش امکان تحقق و وقوع و استجابت داره و کدوم نه!
خدمت به همنوع از هر عبادتی بالاتره و من به دوستی که دستش به خیره و مرتب تو کار کمک به مستمندان هستش و یکروز مردد و خسته شده بود که با این حجم از نیاز، به تنهایی قادر به هیچ کاری نیست و کاری از پیش نبرده. گفتم حاضرم نمام عمرم را با همین امروز تو معاوضه کنم به شرط اینکه فردای قیامت نگویی مغبونم کرد!
بله کامنت او پربارترین نوشته بود

گل بیتا پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 11:26 http://ARAK-IRAN.BLOGFA.COM

و من بیست
درسته این پست معنویه ولی خب کاریش نمیشه کرد.

بیست هم مبارک شما باشه
معنویت جای خودش کسب مدال و رتبه هم جای خودش

کوثر پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 09:58

من فیلم خداحافظ رفیق ودوبار دیدم
نگاه های اون دختر چقدر نافذ بود
ممنون بخاطر پست قشنگ وتاثیر گذارتون
امشب بین دعاهامون برای همدیگه دعا کنیم
ان شا الله(اینبار حواسم بود درست بنویسم)حاجات همه ی مومنان وبر آورده میکنه


الهم عجل لولیک الفرج

خوشحالم که فیلم رو دیدید چون اثر عجیبی برای مدت طولانی روی من داشته
خب بازم شکر خدا که اینبار حواستون بود و آمین به دعای شما

کوثر پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 09:55

این چند دقیقه هم داشتم کامنتای دوستان وجوابهای قشنگ شمارو میخوندم
کلی استفاده کردم

منم زیاد به مرگ فکر میکنم.اینکه دلم میخواد جوری زندگی کنم که هر لحظه آمادگی ای سفر وداشته باشم ولی گاهی از خودم ناراضیمولی به فضل وکرم خدای مهربونم امیدوارم
وقتی با همسرم تنهام گاهی در این مورد حرف میزنم .ایشون خیلی مشتاقانه از مرگ حرف میزنه ومیگه عزیزم مطمئن باش مرگ شیرینترین طعم وداره وقتی میدونم ودلم میخواد ومنتظرم که اون دنیا هم کنارت باشم پس چیزی وازدست نمیدممیدونم حتما فکر میکنید داره رمانتیک جواب میده وبخاطر دل نازک منهولی من نمیتونم به راحتی اون جواب بدم
هر روز وهرشب طوری به امور زندگیم رسیدگی میکنم که انگار لحظه ای دیگه نیستم!خیلی به نماز وروزه هام فکر میکنم.دوست ندارم از انجام وظیفم کوتاهی کرده باشم ولی خب همونجور که گفتم از خودم ناراضیم
فکر میکنم انجام واجباتم با حضور قلب همیشگی نبوده.اینکه امثال من(در اصل خود من)در حین نماز کرده ها وناکرده هارو بیاد میاریم
اینکه خدا اگر نماز کسی وپذیرفت بقیه ی اعمالش وهم میپذیره
وقتی دخترم کوچکتر بود گاهی از فکر مرگ میترسیدم ودلم پر از غصه میشد!اینکه اگه بمیرم دختر کوچکم تنهایی چیکار میکنه؟
همسرم همیشه برای من اول دعا میکنه!صبح ها دورکعت نماز برای من میخونه و همین کارهاش باعث شده آرامش الانم داشته باشماینکه قبول داشته باشم خواه ناخواه مسافریم.دیر وزود شاید ولی خب سوخت وسوز هرگز
ولی وقتی به دنیای اون ور وآرامشش فکر میکنم دلم آروم میشه
مطمئنا خدا اینقدر بزرگه که من بی مقدارهم شامل لطف بیپایانش میشم
خدا همه رو ببخشه وبیامرزه
کامنت جناب بزرگ هم تاثیر گذاربود.ممنون

من فکر می کنم هر چقدر ما به دیگران آسان گیر باشیم و ببخشیم و خدا هم به همان نسبت با ما آسان خواهد گرفت و اگر به خودمون سخت بگیریم و وضعیت و اعمال خودمون رو به سختی محاسبه کنیم بیشتر از سخت گیری و محاسبه ی خدا درامانیم

کوثر پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 09:37

سلام عموجان جان
صبحتون بخیر
همون دیشب خوندم ولی خب اومدن همسری و....
بنده هم شدیدا در خدمت همسر وخانواده
ایشششش
این بود که اومدن مجدد وبه امروز موکول کردم

سلام عمو
صبح شما هم بخیر
خب در اینصورت غیبت شما موجه شد

گل بیتا پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 08:33 http://ARAK-IRAN.BLOGFA.COM

و نترسیم از مرگ
و بدانیم اگر مرگ نبود
دست ما در پی چبزی میگشت...
سلام عمو جان
پست لازمی بود.ازتون ممنون.
این واقعیت که مرگ وهم انگیز و وادی مرگ ناشناخته ست انکار ناپذیر و فرار از این حق اجتناب ناپذیره.
من یه دفعه خواب قبل از مردن خودم را دیدم.من توی قبر بودم و به نظر خودم کاملا هشیار .ولی بقیه بالای قبرم ایستاده بودن.و منو نگاه میکردن.این خواب مربوط به دوازده سال پیش هست.اون موقع تو خواب حس ترس نداشتم ولی یه حس دلتنگی شدید به خاط ترک خانواده م داشتم.
ائمه اطهار(ع) یاد مرگ را رسیدن به شادی و شعف میدونن.
امام صادق (ع) می فرمایند:اگر میخواهید به رقت و لطافت قلبی برسید از مرگ یاد کنید
و از ایشان است : مرگ برای اهل ایمان شبیه بیرون آوردن گوهری از صندوق یا پریدن مرغ از قفس است.
در پناه الطاف خداوند باشید.



سلام عمو
خوش به حال شما اما راستش من زمانی از مرگ به اندازه ای ترسیدم که هیچ وقت فراموشم نشده... ماجرای عجیبی داره!
ممنون و همه برای هم دعا کنیم که خدا با فضلش با ما رفتار کنه و نه با عدلش که فقط در این صورت هستش که راه خلاصی داریم و جان دادن ما مثل پریدن مرغ از قفس خواهد بود

بزرگ پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 07:48

صحبت از مردن شد یادم آمد چند سال پیش که به مرگ فکر می کردم این پست را نوشته بودم:أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ ؟

میگویند انسان در لحظه مرگ همه خاطراتش را مرور میکند به عبارت دیگر در لحظه آخر تمام زندگی مثل یک فیلم به سرعت از برابر چشمان آدم میگذرد و در چند جای این فیلم روی صحنه های حساس مکث میکنند. صحنه هایی که اثر عمیقی در ذهن ما داشته اند مثل بدی هایی که کرده ایم ،گناهانی که مثل سایه ما را تعقیب میکنند و یک آن از دستشان خلاصی نداریم و با قفل و زنجیر در قسمت سیاه چال ذهن ،آنها را به بند کشیده ایم و سعی کرده ایم که فراموش کنیم که اصلا وجود دارند.اما وجود آنها مثل سنگریزه ای در کفش،فراموش شدنی نیست،یک عذاب دایم است ...ویا کار های خوبی که انجام داده ایم ،مثلا کمک به دیگران و یا عبادت و نزدیکی به خدا اما مطمئن هستم که شما هم با من هم عقیده اید:اگر بخواهیم تمام زندگیمان را مرور کنیم،هیچ چیز با ارزشی در آن نمیابیم که لبخند را بر لبهای ما بنشاند نه پول نه ثروت نه مقام نه علم نه کمک به همنوع نه نمازو دعا و غیره..تنها چیزی که میتواند وجود ما را سرشار از غرور و شادی کند یاد آوری لحظه ای است که میتوانستیم به گناه آلوده شویم و عصمت معنوی و یا حتی مادیمان را از دست بدهیم اما در آن لحظات دشوار و در آن جنگ نابرابر بین نفس و روح،این ما بودیم(صد البته به فضل حق)که از آن منجلاب با سلامت بیرون آمدیم.تکرار فیلم زندگی در لحظه مرگ اگر صحت داشته باشد،سخت ترین تنبیه این دنیایی ما خواهد بود.آیا لحظات شادی بخش در آن است یا لکه های سیاه؟..همه این افکار با خواندن این آیه مبارکه در ذهن من نقش بست تا با دل شما چها کند..

سلام
به این نوشته و این برداشت شما از این آیه باید آفرین گفت. چه کوتاه و چه زیبا نوشته اید. از اسامی و القاب روز قیامت یوم الحسره است. روز حسرت! و شما دلیل این حسرت رو بخوبی شرح دادید.

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 05:57 http://fazeinali.blogfa.com/


.
.
دمادم بلند است سوت قطار
در این ایستگاه مسافربری

همه رفتنی های صف بسته ایم
تو خواه اولی باش، خواه آخری...
.
گفتم چیزی هم درباره مرگ بنویسم
مدیونید اگه فک کنید برای درآمدن از تله سیزده بوده ها


شعر با مسمی و قشنگی بود. اصلا عالی بود واقعا
خوب شد تله سیزده بود والا انگار راجع به پست اصلی چیزی نمی نوشتی شما

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 05:45 http://fazeinali.blogfa.com/

.
.
و آخر
در جواب سوالتون من که ADSL ندارم و تا الان هم نخواستم آدرس بیابم لابد حکمتی داره نشونی ها بیشتر حوالی اون باتلاقند!
من رو کجا آدرس میده؟ لابد مرداب انزلی! شایدم کویر لوت
.

من هم بار اولم بود و هنوزم گیجم چون شما رو هم کنار باتلاق گاوخونی نشون میده!!
من دنبال دلیلش گشتم و رسیدم به اینجا!ا شما هم اون رو ببینید و بخوانید که انگار قبل از من هم کسانی این براشون سوال بوده:
http://forum.p30world.com/showthread.php?t=492900&page=197

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 05:40 http://fazeinali.blogfa.com/

.
و بعد

خدایا!
کمکم کن بهترین‌ها را آرزو کنم.

به من بیاموز چیزی را آرزو کنم که تو دوست می‌دارى،
چیزی را طلب کنم که مرا به تو نزدیک‌تر سازد.

به من بیاموز در راه رسیدن به آرزوهایم صبور باشم
و تن به قضا و قدر تو بسپارم.

بیاموز که برای کسب نیکی‌ها، شکیبایی پیشه کنم
و در راه استجابت دعاهایم، هرگز ناامید نشوم

و هرگز در مهر تو تردید نکنم.
.
.

آمین یا رب العالمین

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 05:39 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
نخست : یادآوری یه زمان و فرصت دیگر برای کسب آرامش بیشتر
امشب
شب دعا
شب آرزو
شب بخشش
.
.

سلام و صبح به خیر
ممنون از یادآوری شما

مریم پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 01:24

قسمت اول "خداحافظ رفیق" رو دیدم
اعتراف می کنم که خیلی وقتا نوشته های شما رو با مغز گنجشکی خودم تعبیر و تفسیر می کنم و از این بابت شرمنده ام ...

نمی دانید که چقدر خوشحالم که دیدید اما واقعا ناراحت شدم از اعترافی که نوشتید ..... هی نوشتم و پاک کردم. نمی دونم برای این کامنت شما چی بنویسم و چی بگم خدا منو ببخشه

anirad پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1392 ساعت 00:43

درود بر شما
من هم وقتی به مرگ فکر می کنم می ترسم. نه از خودم که می میرم .دلم برای بازمانده ها می سوزد نه اینکه بگم خیلی مهم هستم ها من هیچ وقت دلهای شکسته کسانی رو که بازمانده هستند رو از یاد نمی برم. دردی که بهش عادت می کنند ولی هیچ وقت فراموش نمی کنند. آدم هرچقدر هم بد باشد باز بچه هاش براش گریه می کنند. منم دلم برای بچه های قشنگم می سوزه که بدون من چه کار می کنند. نه از مرگ حرف نزنید ما روحیشو نداریم

سلام
امیدوارم سالیان سال زنده باشید و شاهد به ثمر رسیدن بچه هایتان باشید. اما ببخشید بچه های ما به هر حال با این درد روزی کنار میایند و بعد از مدتی بهش عادت می کنند. همانطور که ما اشک ریختیم و بی طافت شدیم و اما عاقبت به آن عادت کردیم. از مرگ حرف بزنیم و یا نزنیم کنار ماست و همراه ما!

سمانه چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 21:56

سلام جناب ستاریان
خوبی اسکای اینه که همسایه هارو با خبر میکنه...
به خاطر مشکلاتی که این روزها دارم خیلی کم میام نت ولی هر بار که میام و میبینم یه نامه دارم.. و میبینم وبلاگ شماست که به روز شده دیگه کنجکاو میشم برای خوندن ادامه مطلب و متعاقبا خدمت رسیدن..
سعادتی هست که نصیب ما شده..

من از مرگ میترسم...
چون هنوز خیلی آرزوها تو این دنیا دارم... و هنوز خیلی کارهای نکرده برای اون دنیا...
آرزومه روزی بیاد که دیگه نترسم
وکاش تا اون روز نمیرم...و خدا بهم فرصت بده...
ممنون پست تکون دهنده ایی بود ...
من هیچ کدوم از فیلم هایی که گفتید رو نخوندم ..
ایشالله در برنامه های آتی جاشون میدم..
همیشه شاد باشید و سلامت و صد و بیست سال زنده

سلام سمانه خانم
راستش از این امکان اسکای به کلی بی خبرم! کجا میشه از بروز شدن همسایه ها با خبر شد؟
شما محبت می کنید که با وجود گرفتاریهایی که دارید برای نوشته های من سر میزنید. به خدا که شرمنده ام که وقت شما و دیگر دوستانم را با نوشته های خودم میگیرم!
خب من این نوشته رو گذاشتم که بگویم که از مرگ نباید ترسید. سعی کنید فرصتی بگذارید و این دو فیلم رو لااقل ببینید
آرزوهای محالی کردید اما ارزوست و منم برای همین آرزوها به هر حال ممنونم از شما.
منم امیدوارم موفق به انجام کارهایی که تصمیم به انجامش دارید بشید و به همه ی آرزوهایی که دارید، برسید

کوثر چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 21:45

سلام عموجان.وقت بخیر
با اجازه بخونم وبیام

سلام عمو و شبت بخیر
پس چی شد؟ چرا نخوندی؟ و یا چرا نیامدی؟

مریم چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 21:42

فیلم خداحافظ رفیق رو دانلود کردم
دستتون درد نکنه
بازم از این کارا بکنید

ممنون که زحمت کشیدید و خب شکر خدا که زحمت من هم برای پیدا کردن لینکها نتیجه داشت

ناهید چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 20:58

نمیشه به مرگ فکر نکنم ، بنظرم یه سفر طولانیه منم که این همه سفر میکنم مگه میشه یه لحظه از این سفر غافل بشم ؟
اما در حالی که زندگی می کنم ، در ضمن به فکر توشه این سفرهم هستم ...
در واقع ما با خوابیدن و بیدار شدن در این دنیا هر روز داریم مرگ رو تجربه می کنیم . مرگ به ما می فهمونه که هر چیزی سرانجام پایانی داره و باید در زندگی فقط لحظه های حضور رو کاملا درک کنیم تا بتونیم زندگی رو تعریف کنیم والا خیلی ها هستن که ظاهرا حیات دارن ولی چون به مفهومی از زندگی نرسیدن در واقع در همین دنیا مرگ براشون اتفاق افتاده ...
بحث در این باره فراوان هست اما به طور کلی مرگ رو ادامه این زندگی می دانم و به صورت نقل مکان از بعد فیزیکی به عالم روحی قلمداد میکنم . اینکه ما اومدیم در قالب فیزیک، با مشکلات و مسائل و درد و رنج و یا سعادت ، روح را به کمال برسانیم . همین

بله اگر مرگ رو از بین رفتن و نیستی نبینیم و اگر اونو ادامه ی همین زندگی بدونیم درست مثل همین خوابی که گفتید که شب می خوابیم و با بیدار شدن توی صبح روز بعد، دوباره زندگی رو توی یک روز دیگه از نو آغاز می کنیم؛ مرگ هم همینطوری است. برای همین از اون نمی ترسیم. ما انسانها کمال گراییم و به طور قهری از نیستی است که می ترسیم. اگر مرگ را نیستی ندانیم، به آن مشتاق می شویم و حتا از آن استقبال می کنیم.
به نظر من هم دقیقا همینطوره که نوشتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد